چیدمان فرهنگی...مقدمه ای بر حکومت ایرانی
پژواک \ آزادی . عدالت & حقوق بشر برای ایران
مقدمهای بر مقاله: استقلال آزادی حکومت ایرانی
(چیدمان فرهنگی... و مقدمات حکومت ایرانی) ...
پژواک همه
پژواک \ آزادی . عدالت & حقوق بشر برای ایران
مقدمهای بر مقاله: استقلال آزادی حکومت ایرانی
(چیدمان فرهنگی... و مقدمات حکومت ایرانی)
فرهنگ بمثابه درختی است که دائم شاخ و برگ تازه میسازد و زندگی را متداوم می گرداند ، اما اگر از شاخههای جوان آن کاوش کنیم مطمئناً به تنه و ریشه آن خواهیم رسید که فقدان یا پوسیدگی ریشه، بحکم نابودی همان جوانه ها است
آنچکه سرآغاز فرهنگ ما میباشد : عزیمت انسان از آفریقا بسمت آسیا درهزاران سال قبل از میلاد و مجدداً برگشت به خاور میانه بین 30.000 تا 18000 سال ق م .که تحولات و رشد شگرفی در حوزه فرهنگ و تمدن و دانش این انسان پدید آمد. بعبارتی در روند این سفر . انسان ابتدائی و وحشی به انسان متفکر و سازنده و ابداء کننده و تبدیل کننده تغییر کرده بود،در مماشات با طبیعت و تلفیق با بومیان سر راه خود.
این تغییرات. حاصل برخورد انسان با عوامل متعدد و نوینی بود که در مسیر حرکت خود و مواجه شدن با محیطهای جدید و نیاز به درک و تجربه و دستیابی به راه حلهایی جهت کنترل و برآورد و بهره مندی از منابع جدید و راههای نوین عملی و نظری در زندگی جمعی گردید.. مطلبی که از گفتار فوق حاصل میگردد این است که : « برخورد با مسائل گریبانگیر زندگی روزمره .. تا پیش نیاید، تحولات متبوعه نیز بوقوع نمی انجامد» فرهنگ ایران باستان . برچیده ایست از تجارب و تکوین فرهنگی این هزاران سال. که بشکل پالایش یافته و منسجم شده درآمد
تفکیک خوب و بد... زشت و زیبا … فرشته و دیو … روشن و تاریک … معلوم و مجهول … ایندرایی و میترایی … دوزخی و بهشتی … و نهایت الهی و اهریمنی است. حاصل عملی این تفکیک، در ساختار و بسط قوانین و نهایت شکل و ادارهء نظام اجتماعی انسان ایرانی گشت. فرماسیون ادارهء امور، از خانواده بعنوان کوچکترین شکل اجتماعی به سرپرستی پدر یا اداره کنندهء حوائج ملزوم زندگی با همیاری زن یا مادر خانواده بود
همین شکل؛ یعنی روش ادارهء جمعی در خانوارهایی که باهم در یک قلمروی مشترک میزیستند.. تحت نام ده یا قوم . انجام میپذیرفت . یعنی انتخاب یک شخص از بین سایرین بعنوان با تجربه ترین یا عاقلترین فرد از میان خود
در فرم وسیعتر آن .. از بین قبایل یا بهتر است گفته شود؛ از بین سران قوم . یکنفر از میان بقیه سران یا پدران موجود.. انتخاب میگشت تا امور مشترک اداره ء اجتماعی مربوط بهمه و حل اختلافات و تقسیم کار و … را بعهده بگیرد، که اورا شاه یا رهبر یا فرمانده یا … .. مینامیدند.و این فرد انتخاب شده ، در تصمیم گیرها موظف بود با شورایی که مجموع روءسا یا بزرگان منتخب بودند... مشورت نموده تا تصمیمات متخذهء او، جنبه عام یا مقبولیت عام میافت
همانطور که فهمیده میشود : در نظام اجتماعی (شهری ) برخلاف دیگر قبائل یا طوائف شکارچی و متهاجم و جنگجو... ملاک درنده خویی یا قدرت جسمانی برای ریاست نیست. بلکه تعقل و درک و مدیریت، ملاک برگزیده شدن میبود. و نکته قابل توجه دیگر ؛ خرد جمعی و احترام به نظر دیگران بود که در شکل شورایی و انتخابات جلوه میکند . در این دوره تجارب صیقل خورده در روند زمان . که صحت و برتری خودرا بدست آورده بودند، بمثابه قانون تلقی شده و خرد حاصل از تجارب نسلها... از مقوله منفرد شخصی بیرون آمده و مکتوب میگردد .. فرهنگ مکتوب .. بمعنی تدریس و تفهیم پاسخهای مناسب به سؤالات پیش روی است . تا از زوال یا تکرار اشتبهات کاسته و محتوای زندگی جمعی و فردی را ...راحتتر و روئ به رشدتر گرداند .قبل از نگارش و ابداء خط .. تجارب انسانها (( فرهنگ نا نوشته )) بصورت شفاهی از والدین به فرزندان انتقال میافت. ادیان بمثابه همان تجارب یا فرهنگ نا نوشته محسوب میگردند.تا نوع نگاه و روشهای متخذه .. از طرف افراد .. از شکل هرج و مرج و نامنظم و فردی شده . بصورت یک روش مشخص، جهت ادامه زندگی ،از گذشتگان .. به نسلهای بعد منتقل گردد
بهمین دلیل بود که هر از چند دهه یا صده .. ادیان جدیدتری که شکل مدرن تر شدهء ادیان قبل از خود است . بوجود میامد تا اندوخته ها و تجارب جدیدتر را بصورت اندیشه غالب نسبت به گذشته گان .. در نام و قواعد نوینی بمردم تفهیم کند.. بر حسب اینچنین نگاهی تقیّد و سماجت در مذاهب . دلیل بر تعصب بیهوده و عدم پذیرش تجارب و برداشتهای نوینتر تلقی میشود . که منطقامغایر با رشد و تحول خرد و بینش در زندگی انسانی است . اگر باور کنیم که دلیل وجودی مذاهب
نه … تثبیت خدایی خاص . که تفهیم نگاه و بینش جدید و پیشرفتهتر از برداشتهای قبل ( قوانین و باورها ) . که برای راهگشایی انسان در روند زندگیش و حل مشکل هایش ، بوجود میآید
درواقع تعصب و سماجت در انکار قوائد نوین و پایبندی به قوانین گذشته ( عقاید ) . استناد به ناتوانی فرد از درک مسائل نوین یا … عدم اعتماد بخود و توانائیهای فردی خود است … در مواجهء با نو آوری و بچالش کشیده شدن باورهای قدیمی … که عدم صحت و ثبات آن باورها ، توسط فاکتورهای جدیدی که منجر به تغییر یا تحول و دگرگونی در نگاه و باورها … از خود و از جهان ، برای فرد و جامعه میشود ، است . فرار از خودباوری … فرار از تحول … فرار از تغییرات حاصل از اندیشه نوین … فرار بشکل تعصب مذهبی … در پافشاری به باورهای قدیمی … در مبارزه با اندیشه نوین ، تجلی میابد
این خود ناباوری … این فرار از مسئولیت … این تعصب و پافشاری در گذشته … نه.. تنها در تقابل با نوآوری مذهبی است … که ، در تقابل با قوانین اجتماعی … در تقابل با قوانین اقتصادی … در تقابل با قوانین سیاسی و مدنی نیز . مفهوم پیدا کرده و ملموس و مشتمل میگردد . این همان ایستایی یا تحجر است . که مانع از رشد و
تکوین و تحول و دگرگونی است . اما نکته غییر قابل انکار نهایتاً
چیرگی نگاه و ا ندیشه ء نوین است بر تحجر و متحجرین . که امروزه آنرا؛ گذار یا رفرم .. یا نوآوری مینامند چون : فئودالیزم به صنعت … لیبرالیزم به نئو لیبرالیزم … مدرنیزم به پست مدرنیزم … دیکتاتوری به دمکراسی ...توتالیتاریزم یا کلیت خواهی به مدنیت و تکثرگرایی گرایش میابد . و این همان دیالکتیک و فرایند تحول و دگرگونی است . که از تضاد حاصل بین ا ندیشه نو و اندیشه کهنه … گذار یا تغییر و پوسته انداختن کهنه به نو می انجامد. این همان فرایندیست که زندگی ا نسانی در روند و گذر زمان بخود میگزیند.. معنی آن نابودی نیست … بلکه معنی آن تحول و دگرگون شدن و یا همان رشد و مسیر ترقی و توسعه است . بنابراین
هنگامیکه ساختار فرهنگی هر جامعهای به اوج بالندگی خود میرسد . ختم آن در دایرهء قدرت و حکومت و باورها ..تجلی پیدا میکند . این همان مدرنیت و توجه و نگاه عمومی به گذار است
حکومت هخامنشیان .. مثال بارز این گفته است که پس از رشد فرهنگی اجتماعی در دوران حکومت مادها و حکومت عیلامیان ، در فلات قاره ایران شکل و تکوین پیدا کرد . در دوره عیلامیان نظام فرهنگی و شناخت اجتماعی در بهترین شکل ممکن در زمان خودشان است . در دوره مادها.. آشوریان .. سلوکیان .. بابلیان .. مصریان .. هندیان .. فرماسیون حکومتی در مرحله دیکتاتوری فردی و تصمیم گیری فردی و شاه خدایی است . درواقع ایرانیان جلوهها و مشکلات دیکتاتوری و قدرت در محور فردی را نتنها در میان خود … بلکه شیوههای گوناگون - آنزمان را در جوامع و مناطق دیگر دیده بودند . همانگونه که قبلاً،
بیان نمودم : « تا جامعهای در بوته آزمایش مقوله ای را درک نکند ، سیر صعودی و تکوینی تا بهینه شدن را . ناخودآگاه یا تصادفی .. نمیتواند بدست آورد » . در مورد ایران ، چه در گذشته خودشان در اداره امور … و چه در حکومتهای محلی متفرق در درون فلات ایران … و هم در جوامع همسایه و دورتر ازخود . َاشکال این خودکامگی و عواقب آنرا دیده بودند . ازینرو هنگامیکه دولت پارسی در ایران پس از عیلامیان و مادها
اَریکه دولت را بدست میاورند . ما شاهد رفتار سیاسی منبعث از فرهنگ پارسی در تشکیلات اداری و انتخاب رهبری حکومت .. بشکل متعادل تر و بقول امروزین : مردمی تر و دمکرات تر شاهد میشویم
انتخاب بهترین شخص بر مبنای میراث فرهنگی و باورمندی عملی روزانه و جاافتاده در زندگی فردی و جمعی ایرانی . سیستمی که صاحبان نام و معتمدین یا برگزیدگان در شکل همان شورایی .. از میان افراد واجد شرایط، بهترین فرد را انتخاب مینمودند. شکل حکومتی که ، نه … از بالا بر جامعه نگاه کند و فرمان براند … بلکه شکل اداری و حکومتی که، در لایههای متعدد، جهت تسهیل کار و داشتن ارتباط ارگانیک با مردم میبود..که فرمانده یا شاه یا رئیس حکومترا برمیگزیدند.صور ایدهآلیی که در بستر جامعه بشکل فرهنگ و باور منطقی همسو و همشکل و ریشه با تصورات و امیال اجتماعی ، شکل میپذیرفت ، به جایگاه و پایگاه حکومت تسری میافت . بهمین دلیل است که در فاصله کوتاهی از تاسیسش … به یک موقعیت برتر اداری .. سیاسی .. نظامی .. انسانی_ شاخص در میان اقوام و همسایه گان و جوامع مجاور خود و حتی دورترین و قدیمی ترین حکومتهای غیرمردمی و غیر دمکرات و فردمحور و شاه خدا … که اگرچه متمول و بزرگ بودند … اما، از پایه، نا متشکل وبه ناهمگونی درون فرهنگی دچار بودند، چیره یافت و برتری خودرا نمایان نمود . جالب این بود ؛ این تفوق بشکل دادن آزادی جهت انتخاب توسط مردم آن دیارها میبود، که پس از غلبه بر حکومتهای آنان صورت میگرفت. ( آزادی در تداوم باورهایشان، و خود متقاعد شدن به برتری فرهنگی و مذهبی و اداری و ارادی در شکل فردی و اجتماعی ).رشد اجتماعی و ترفیع تفکر و برداشت ا نسانی … مقوله ای نیست که با بکار گیری از زور و روشهای تحمیلی … آنرا بدیگران باورا ند . همچون سران جمهوری اسلامی در قرن 21 که هنوز نه .. میفهمند و نه .. قابلیت تفهیم آنرا دارند
فرمان کوروش بزرگ ،مقوله ای خلق ا اساعه نبود . بلکه حاصل از فرایند و تحول قوانین حمورابی و تجارب صده ها پیش از او در میان بابلیان رقم خورده بود . با این تفاوت که هم تصحیح شده و هم کوتاه و مختصر و مفید فایده گشتن از مزایای آن بود . نکته قابل توجه در اینجا : تفکیک پیدا کردن مفاد قانون از ارکان مذهب است. درواقع پارسیان شالوده قوانین مدنی و اداری را بابهره گیری از آنچکه تا آنروز نسبت بخود و طبیعت و بوم شناسی فرهنگی خود تجربه و فهم کرده بودند را ، پایه گذاردند.. چراکه حتی در نگاه مذهبی و باورمندی و جهانشناختی خود ، از نماد پرستی ( خورشید و ماه و ستاره و … ) و از چند خدایی ( خدای آسمان و .. باران و .. باد و .. . ) به تکخدایی و تفکیک بین اعمال روزمره که ناشی از نگاه و نیاز و تعقل تجربی بود ، با جهان و زمان و وجود و هستیدن ( خلقت) … نیزتفکیک قائل شده و بدینگونه مسائل صوری و ا نتزاعی( مذهب) را از زندگی روزانه و قوائد آن تفکیک و تمیز داده بودند
این تمیز قائل گشتن بین امور دنیوی و باورمندیهای مذهبی … فرصتی یا مزیتی بود که مانع از سوءاستفاده کردن و شدن از افراد و یا قدرت حکومتی .. از مذهب،را جلوگیری مینمود. چراکه دلیل برتری برای آنان ، تجربه و خرد فردی بود که قابل اندازهگیری و مفید فایده قرار گرفتن را در خود جلوه گر میساخت . نه … باورمندی بمسائل مذهبی که در هرمنطقه و قومی … رنگ و بوی دیگر داشت .چون قوانین مذهبی قابلیت تعمیم به امور عمومی و جمعی را نمیداشت را . درک کرده بودند
با یک چنین استدلالی منطقی، ایرانیان اداره کشور و امور مربوط به ملت را در قوانین موضوعه که برحسب شناخت از خود و نیازمندیهای روزانه و فردی و جمعی میبود. دریافته و استوار گردانیدند . و این رمز شکوفایی و موفقیت آنان گشته بود . رمزی خودآگاهانه و استوار بر معقولات و تجارب د نیوی . که نتیجهای خردمندانه از رهگذر زمان و تمام اتفاقاتی که انسان در این رهگذر ، تا آنروز دریافته بود . نهفته شد
امروز بعنوان نگارنده این سطور در قرن 21 بعد از میلاد . تشابهات فراوانی با ایران قرن 700 قبل از میلاد میبینم . این تشابهات نه تنها با ایران بلکه با آن روزگار عرصه ا نسانی و جها نیست: مثل ( تعدد جوامع، درعین آنکه از طریق بازرگانی باهم مرتبط بودند، و تبادلات نتنها در زمینه تجارت. که در ارتباط با علوم و فنون و تصورات و تعقلات و دگرگونیهای زیر بنایی فرهنگی ناشی از تحولات علمی.. که به جابجایی قدرت در منطقه و سراسر آن روزگاران جاری میبود.و. احساس برتری که در برخی از آنان نسبت به سایر تمدنها بوجود میامد.. سر آغازیدن جنگها برای تصرف بازار و کالا و معادن و استیلای فرهنگی … ) تنها با این فرق که امروز . بعلت تجارب جنگهای خونین، تلاش در تصرف و نفوذ در مناطق دیگر... بدون ساز و کار جنگیست . که پیروزی ازآن جوامعی است که میتوانند مسائل را درک کرده و راهکارهای عقلی بیشتری را برگزینند، منهای خونریزی. امروز تشکل اجتماعی .. ضوابط عقلی و حقوقی .. تسلط بر د انش و فن .. ا بزارهای توسعه و استیلای فرهنگی... اجتماعی … سیاسی..اقتصا دی .. گشته ا ند.. آنچکه بکمک آنان در آ نزمان آمد
نه .. ادیان و خدایان مربوطه آن ، که بسیار متنوع و گوناگون بودند … وهر خدایی برای پیروانش واقعی تر و قدرتمندتر جلوه میکرد ... بلکه، برخورد واقع بینانه تر آن جوامع و شناخت واقعیتر از خود و روزگار خود و خردمندی منتج گشته از آن واقعیات بود که فرصت رشد و تحول و پایداری آنا نرا مهیا مینمود . و باعث تداوم در عرصه های پر تلاطم روزگاران میگشت . اما امروز مجدداً ما بعنوان بخشی از نوادگان آن مردم دیار باستان . باهمان چالشهای درون اجتماعی … و برون مرزی موجود در عصری که اگرچه بیست و هفت قرن گذشته بر آن ./ امروز مردم ایران چون نیاگان باستانی خود در چالش هستند . و مواجه با دوراهی …پیش روی!! (1) باورمند شدن و انتخاب یکی از نمادهای متضاد عقیدتی- نچندان مستحکم مذهبی … (2) یا باورمندی بخود و برخوردار گشتن از خرد فردی و جمعی برآمده از تجارب و دانش و آگاهی امروز و دیروزین خود
آیا باید همچون پدرانمان در 2700 سال پیش ، به ایجاد قوانین و نگاه واقعبینانه بخود و نظام اجتماعی ایندنیایی بپردازیم .!؟ تا سنگ بنای مناسبی همچون آنان در اداره کشور با وضع قوانین و استواری نگاه و عمل خود، بر مبنای آن خردمندیها و واقعبینی ها برقرار سازیم .!؟ یا همچون سایر جوامع و تمدنهایی که در آن ایام تحول را درک نکرده، و ازبیبن رفتند . ویا در سایر جوامع و تمدنهای خردورز … حل گشته و نابود گشته ا ند ..!؟ آیا امروز ما به باورها و اعتقادات مذهبی که هیچ ربطی با دنیا و حل مشکلات دنیوی نمیتو ا نند داشته باشند ، بپردازیم .!؟ و خود و زندگی را قربانی درگاه خدایان مذاهب نماییم . !؟ یا با توجه بزمان و مشکلات مربوط به آن .. چارهاندیشی نماییم ؟
مگر نه .. این است که نیاگان ما نیازی به ابرام و اصرار ورزیدن به تثبیت خدایی خاص و وقوف مذهبی خاص ندیدند . وهر کس به آئینی که می پسندید میتوانست در جامعه مبتنی بر اصول و قواعد حقوقی مدّون شده و منفک شده . زندگی و مسائل مبتلابه این دنیایی را … از باورهای شخصی خودش نسبت به آفرینش .. و امور دوزخ و بهشت آن . که مربوط به بخش خصوصی زندگی فرد است ، یعنی احساس و تمایل شخصی خود … توجه نمودند !؟
آنان .. در عرصه اجتماع... با ایجاد قوانین عام و منطقی و همه شمول .. بدون دخالت دادن عواطف و احساسات مذهبی . باهم و برای رسیدن به یک سعادت فردی و جمعی .. در یک کشور و ملت و مرز و بوم مشترک که مسلما تواناتر از خرده فرهنگها و کشورها ست .. زندگی نمودند .!؟
چه نیازیست که افراد مجبور بپذیرش عقاید شخصی دیگری باشند ..!؟ چه نیازیست که همه به یک شکل بخدا فکر کنند .!؟ برای پیشرفت کشور و حل مشکلات … آیا اگر همسویی در مذهب نباشد .! امکان دستیابی به توسعه مهیا نمیگردد .!؟ آیا کشورهای متمدن لزوماً اشتراک مذهبی در بین مردمش وجود داشته .!؟ آیا اعتقاد و عدم اعتقاد به یک مقوله انتزاعی و ذهنی و صلیقه ای … اثری در بهبود صنایع .. تولید محصول .. ترفیع سطح زندگی .. صلح و آرامش اجتماعی .. و بطور کلی آنچکه مادی است و با مقولات مادی سر و کار دارد … هیچ ارتباطی با باورمندی یا عدم باور به خدا ئی واحد و یکنام و مهربان و متنبه کننده و بخشنده دارد .!؟ آیا امروز که اصرار برترویج یک اندیشه و باور مذهبی در ایران حاکم است ، ایرا نیان را از کلیه مشکلات دنیوی چون : خوراک .. مسکن .. آموزش .. توسعه صنایع و تفکر و تعقل مورد نیاز ایرانی ، بینیاز کرده است . !؟ آرامش را به ارمغان آورده است .!؟
یا بایستی تفکیک قائل شویم بین اعتقادات مذهبی با اصول و امور زندگی دنیوی و روزمره و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی . ؟ آیا دعا و نذر و التماس .. کمکی به رفع مشکلات مادی و دنیوی کرده یا میکند .!؟ یا بایستی هر چیزی جای خودش قرار گیرد و توجه گردد .!؟ دین در درون دل و خانه افراد است . و اداره امور برحسب قانون مداری و تقسیم کار و آموزش و پرورش و بهره گیری از متخصصین در انجام ا مور ی که درآن تبحر و کارائی دارند .!؟ سیاست و امور اقتصادی نیاز به کسانی دارد که در آن مطالعه و کسب تخصص نموده اند . و مدیریت میطلبد .. تا که زایندگی و تولید پیش آید . نه ... دعا و نیایش و تعصب مذهبی!!؟
نظم اجتماعی … امنیت اجتماعی در گروی قانون و قانونمداری است . رشد و توسعه کشور و سطح زندگی ملت … در گروی تصمیم گیریهای دقیق علمی و تخصصی است. تصمیم گیری صحیح و گرایشات علمی نیازمند آموزش و پرورش متعالی و بروز شده است . برنامهریزی و تعیین برآوردهای لازم جهت شکوفائی … نیازمند مدیران و متخصصین مربوطه است که با درنظر گرفتن احتیاجات .. سقف مناسبی در سمت و سوی برنامهریزی و تثبیت و تعیین راه بوجود میاورند . و همه وهمه آنچکه یک کشور و ملت را بسمت سعادت و رفاه میکشاند … نه تنها مذهب و خدای رحمن و رحیم باورمندان … که درکنار آن نظم و برنامه مندی و تقسیم کار و مسئولیت پذیری و مسئولیت شناسی است
تشخیص راه و تعیین راه .. برای رسیدن به سعادت … اگر نگوییم مهمتراز مذهب است … کمتر از آن نیست . مذهب بخش درونی و روانی و عواطف مارا برمی انگیزاند . مدیریت و قانونمندی و تشخیص راه و برآورد آنچکه مورد نیاز در زندگی واقعی و روزمره و در بستر اجتماع است، را این تخصصها و اِعمال منطقی و عقلی است که همایت کننده و ارتقاع دهنده میشوند . یک جامعه آزاد و باورمند به حق آزادی . برای تک تک افراد آن ، فرصت رشد و ابراز وجود کردن را برای همه مهیا میسازد . جامعهای که هم .. تک تک افراد آن منتظم و فارغ بال از جهت نیروی مذهبی میشود . و ازطرفی با تثبیت قوانین و قواعد عام و همه شمول، فضایی را بوجود میاورد که افراد در بستر جامعه احساس امنیت نمایند و فارغ از تهدید و تضعیف و تحقیر فردی یا اجتماعی یا سرکوب از طرف حکومت کننده گان . با حفظ احترام و حقوق دیگران . امکان رشد و زندگی بدون دغدقه برایش فراهم آید
جامعه قانونمدار .. بهیچکس امکان سرکوب و اجحاف را نمیدهد . چه یکفرد از جامعه باشد .. و چه ، دولت و حکومت باشد . همه بطور مساوی صاحب حق و همایت شدن از طرف قانون خواهند بود . چه این افراد به یک مذهب واحد اعتقاد داشته باشند ، چه به بخشی از آن، و چه اصلاً اعتقاد مذهبی بشکل دیگری داشته باشند . هیچ ربطی به رفاه و همایت قانون و فرصت برابر برای رشد و ترقی برابر … در ازای اجرای قانون و استحقاق دریافت حقوق فردی و اجتماعیاش ، نخواهد داشت
آیا این همان برابری و برادری نیست که مذهب بدنبال آن هست و مدعی آن است .!؟ آیا این همان کاری نیست که نیاگان ما کردند و نتیجه مثبت آنرا هم دیدند .!؟
حکومت یک مقوله این دنیایی و مربوط به روشها و اصول خردمندانه انسانی است . نه … ود یعهء الاهی … یا نمایندگی از طرف خدا ..! حکومت نماینده و منتخب مردم است . نه … وکیل خدا و مذهب
حکومت منتخب مردم است برای انجام وظایف متقبل شده ازطرف مردم ، و او موظف است در بهترین کیفیت .. این وظیفه و مسئولیت را ا نجام دهد
حکومت ابزاری است در خدمت کشورداری و اداره امور ملت . نه … جلاد خدا ، که به هیچکس خودرا پاسخگو نداند .. جز خدا …!! که خوب میداند که خدا هم ، نه .. سؤالی مطرح میکند … و نه …در انتظار پاسخی از حکومت مدعی مذهبی مانده است
حکومت مزد بگیر و مجری فرامین و خواست و برآورنده آمال ملت و کشوری است که با قبول مسئولیت از طرف مردم جهت انجام امور مردم … انتخاب میگردد . نه … غاصب … نه ظالم … نه جابر … نه بازجو و استحمار کننده مردم … نه صاحب اموال مردم … نه صاحب جان و ناموس و حرمت انسانی مردم . بلکه ، حافظ و خدمتگذار به مردم باید باشد . نه … جیره دهنده به مردم باشد … که خودش جیره خوار مردم است
همه این مواردی که فوقا آمد ، آنچیزی است که نیاگان ما بخوبی آنرا دریافته بودند و به اجرا درآوردند و نتیجه آن نیز سروری و زبان زد خاص وعام شدنشان گشت. آیا عجیب نیست که نوادگان آن پاک اندیشان . امروز اینچنین در بند ظلم … در قفس نادانی نگهداشته شوند .!؟ فقط با ین دلیل که نمیخواهند تفکیکی بین مسائل مذهبی .. با مسائل دنیوی و عقلی .. که به اراده و همت خودشان وصل است . نائل گردند.!؟ تا از ثمره این تفکیک … هم صاحب مقام رفیع مذهب مورد نظرشان باشند … هم آقای خویش و صاحب اراده خویش و مالک اموال و حرمت و انسانیتشان و برخوردار شدن از سعادت و ثروت و سلامتی و افتخار و بالندگی شخصی و جمعی … تحت یک ملت و کشور آزاد و عاقل و خردمند .!؟ آیا امروز ما نوادگان ایرانیان باستان . کمتر و نادانتر از آنانیم .!؟ مگر 2700 سال از آن روزگار نگذشته است .!؟ یعنی با اینهمه توانایی … اینهمه دانایی و رشد خرد و دانش … آیا لایق یک زندگی آسوده … یک استقلال انسانی … یک اجتماع برابر و برادر و آزاده نیستیم .!؟و نمیتوانیم برای خود مهیا نماییم .!!؟
مشکل در کجا است ...؟ از خود پرسیده ایم .!؟ آیا این تقصیر قضا و غدر است !؟ یا . آیا این ناشی از بی مسئولیتی … ناشی است از ریا و فریب … ناشی است از بی همتی و هرکس بفکر خویش بودن و دیگران را فراموش کردن .!!؟ آیا فکر کردهاید ، وقتی یک جامعه با تفکر هرکس بفکر خویش بودن اداره گردد .!! هیچ فرقی با جنگل و توحش و تداوم و استمرار بدبختی و بی امنیتی … و مبهم بودن فردا و آینده برای همه آن افراد جامعه ندارد .!؟آیا فکر کردهاید اینچنین اجتماعی … منافعش برای یک عدهای خاص برخوردار از قدرت است . و بدبختی آن متعلق به همه است .!؟
تاکی باید نشست و انتظار داشت از غیب .. از آسمان .. از ناکجاآبادی .. کمکی برایمان برسد .!؟ آیا تاکنون این کمک … این ناجی … این امداد … آمده است !؟که هنوز منتظر هستیم !؟ مگر نگفته اند …!؟
نا برده رنج گنج میسر نمیشود مزد وقتی دهند... هرکس که کار کرد
باور کنیم که امور مربوط باین دنیا و زندگی ما … با دستان خودمان و به تدبیر و همفکری و تعاون خودمان … بسته است و این گره فقط با دستان ما باز خواهد گشت ./ نه دعا ... نه امداد از غیب … نه نذر و ریا و فریب و ثالوثی ... و نه ، با آمدن یک ابر مرد...و با سمبل سازی !! حکومت را به او بسپاریم و فکر کنیم او همه چیز را دوباره احیا خواهد نمود ...!!!
به امید هوشیاری .. خردمندی .. همکاری و مدیریت مشکلات .. با یکدیگر در جهت، رقمزدن امروز و فردا ی بهتر . برای خود و دیگران .. و فرزندان و نوادگانمان
پژواک …. HRZT
پژواک \ آزادی . عدالت & حقوق بشر برای ایران
مقدمهای بر مقاله: استقلال آزادی حکومت ایرانی
(چیدمان فرهنگی... و مقدمات حکومت ایرانی)
فرهنگ بمثابه درختی است که دائم شاخ و برگ تازه میسازد و زندگی را متداوم می گرداند ، اما اگر از شاخههای جوان آن کاوش کنیم مطمئناً به تنه و ریشه آن خواهیم رسید که فقدان یا پوسیدگی ریشه، بحکم نابودی همان جوانه ها است
آنچکه سرآغاز فرهنگ ما میباشد : عزیمت انسان از آفریقا بسمت آسیا درهزاران سال قبل از میلاد و مجدداً برگشت به خاور میانه بین 30.000 تا 18000 سال ق م .که تحولات و رشد شگرفی در حوزه فرهنگ و تمدن و دانش این انسان پدید آمد. بعبارتی در روند این سفر . انسان ابتدائی و وحشی به انسان متفکر و سازنده و ابداء کننده و تبدیل کننده تغییر کرده بود،در مماشات با طبیعت و تلفیق با بومیان سر راه خود.
این تغییرات. حاصل برخورد انسان با عوامل متعدد و نوینی بود که در مسیر حرکت خود و مواجه شدن با محیطهای جدید و نیاز به درک و تجربه و دستیابی به راه حلهایی جهت کنترل و برآورد و بهره مندی از منابع جدید و راههای نوین عملی و نظری در زندگی جمعی گردید.. مطلبی که از گفتار فوق حاصل میگردد این است که : « برخورد با مسائل گریبانگیر زندگی روزمره .. تا پیش نیاید، تحولات متبوعه نیز بوقوع نمی انجامد» فرهنگ ایران باستان . برچیده ایست از تجارب و تکوین فرهنگی این هزاران سال. که بشکل پالایش یافته و منسجم شده درآمد
تفکیک خوب و بد... زشت و زیبا … فرشته و دیو … روشن و تاریک … معلوم و مجهول … ایندرایی و میترایی … دوزخی و بهشتی … و نهایت الهی و اهریمنی است. حاصل عملی این تفکیک، در ساختار و بسط قوانین و نهایت شکل و ادارهء نظام اجتماعی انسان ایرانی گشت. فرماسیون ادارهء امور، از خانواده بعنوان کوچکترین شکل اجتماعی به سرپرستی پدر یا اداره کنندهء حوائج ملزوم زندگی با همیاری زن یا مادر خانواده بود
همین شکل؛ یعنی روش ادارهء جمعی در خانوارهایی که باهم در یک قلمروی مشترک میزیستند.. تحت نام ده یا قوم . انجام میپذیرفت . یعنی انتخاب یک شخص از بین سایرین بعنوان با تجربه ترین یا عاقلترین فرد از میان خود
در فرم وسیعتر آن .. از بین قبایل یا بهتر است گفته شود؛ از بین سران قوم . یکنفر از میان بقیه سران یا پدران موجود.. انتخاب میگشت تا امور مشترک اداره ء اجتماعی مربوط بهمه و حل اختلافات و تقسیم کار و … را بعهده بگیرد، که اورا شاه یا رهبر یا فرمانده یا … .. مینامیدند.و این فرد انتخاب شده ، در تصمیم گیرها موظف بود با شورایی که مجموع روءسا یا بزرگان منتخب بودند... مشورت نموده تا تصمیمات متخذهء او، جنبه عام یا مقبولیت عام میافت
همانطور که فهمیده میشود : در نظام اجتماعی (شهری ) برخلاف دیگر قبائل یا طوائف شکارچی و متهاجم و جنگجو... ملاک درنده خویی یا قدرت جسمانی برای ریاست نیست. بلکه تعقل و درک و مدیریت، ملاک برگزیده شدن میبود. و نکته قابل توجه دیگر ؛ خرد جمعی و احترام به نظر دیگران بود که در شکل شورایی و انتخابات جلوه میکند . در این دوره تجارب صیقل خورده در روند زمان . که صحت و برتری خودرا بدست آورده بودند، بمثابه قانون تلقی شده و خرد حاصل از تجارب نسلها... از مقوله منفرد شخصی بیرون آمده و مکتوب میگردد .. فرهنگ مکتوب .. بمعنی تدریس و تفهیم پاسخهای مناسب به سؤالات پیش روی است . تا از زوال یا تکرار اشتبهات کاسته و محتوای زندگی جمعی و فردی را ...راحتتر و روئ به رشدتر گرداند .قبل از نگارش و ابداء خط .. تجارب انسانها (( فرهنگ نا نوشته )) بصورت شفاهی از والدین به فرزندان انتقال میافت. ادیان بمثابه همان تجارب یا فرهنگ نا نوشته محسوب میگردند.تا نوع نگاه و روشهای متخذه .. از طرف افراد .. از شکل هرج و مرج و نامنظم و فردی شده . بصورت یک روش مشخص، جهت ادامه زندگی ،از گذشتگان .. به نسلهای بعد منتقل گردد
بهمین دلیل بود که هر از چند دهه یا صده .. ادیان جدیدتری که شکل مدرن تر شدهء ادیان قبل از خود است . بوجود میامد تا اندوخته ها و تجارب جدیدتر را بصورت اندیشه غالب نسبت به گذشته گان .. در نام و قواعد نوینی بمردم تفهیم کند.. بر حسب اینچنین نگاهی تقیّد و سماجت در مذاهب . دلیل بر تعصب بیهوده و عدم پذیرش تجارب و برداشتهای نوینتر تلقی میشود . که منطقامغایر با رشد و تحول خرد و بینش در زندگی انسانی است . اگر باور کنیم که دلیل وجودی مذاهب
نه … تثبیت خدایی خاص . که تفهیم نگاه و بینش جدید و پیشرفتهتر از برداشتهای قبل ( قوانین و باورها ) . که برای راهگشایی انسان در روند زندگیش و حل مشکل هایش ، بوجود میآید
درواقع تعصب و سماجت در انکار قوائد نوین و پایبندی به قوانین گذشته ( عقاید ) . استناد به ناتوانی فرد از درک مسائل نوین یا … عدم اعتماد بخود و توانائیهای فردی خود است … در مواجهء با نو آوری و بچالش کشیده شدن باورهای قدیمی … که عدم صحت و ثبات آن باورها ، توسط فاکتورهای جدیدی که منجر به تغییر یا تحول و دگرگونی در نگاه و باورها … از خود و از جهان ، برای فرد و جامعه میشود ، است . فرار از خودباوری … فرار از تحول … فرار از تغییرات حاصل از اندیشه نوین … فرار بشکل تعصب مذهبی … در پافشاری به باورهای قدیمی … در مبارزه با اندیشه نوین ، تجلی میابد
این خود ناباوری … این فرار از مسئولیت … این تعصب و پافشاری در گذشته … نه.. تنها در تقابل با نوآوری مذهبی است … که ، در تقابل با قوانین اجتماعی … در تقابل با قوانین اقتصادی … در تقابل با قوانین سیاسی و مدنی نیز . مفهوم پیدا کرده و ملموس و مشتمل میگردد . این همان ایستایی یا تحجر است . که مانع از رشد و
تکوین و تحول و دگرگونی است . اما نکته غییر قابل انکار نهایتاً
چیرگی نگاه و ا ندیشه ء نوین است بر تحجر و متحجرین . که امروزه آنرا؛ گذار یا رفرم .. یا نوآوری مینامند چون : فئودالیزم به صنعت … لیبرالیزم به نئو لیبرالیزم … مدرنیزم به پست مدرنیزم … دیکتاتوری به دمکراسی ...توتالیتاریزم یا کلیت خواهی به مدنیت و تکثرگرایی گرایش میابد . و این همان دیالکتیک و فرایند تحول و دگرگونی است . که از تضاد حاصل بین ا ندیشه نو و اندیشه کهنه … گذار یا تغییر و پوسته انداختن کهنه به نو می انجامد. این همان فرایندیست که زندگی ا نسانی در روند و گذر زمان بخود میگزیند.. معنی آن نابودی نیست … بلکه معنی آن تحول و دگرگون شدن و یا همان رشد و مسیر ترقی و توسعه است . بنابراین
هنگامیکه ساختار فرهنگی هر جامعهای به اوج بالندگی خود میرسد . ختم آن در دایرهء قدرت و حکومت و باورها ..تجلی پیدا میکند . این همان مدرنیت و توجه و نگاه عمومی به گذار است
حکومت هخامنشیان .. مثال بارز این گفته است که پس از رشد فرهنگی اجتماعی در دوران حکومت مادها و حکومت عیلامیان ، در فلات قاره ایران شکل و تکوین پیدا کرد . در دوره عیلامیان نظام فرهنگی و شناخت اجتماعی در بهترین شکل ممکن در زمان خودشان است . در دوره مادها.. آشوریان .. سلوکیان .. بابلیان .. مصریان .. هندیان .. فرماسیون حکومتی در مرحله دیکتاتوری فردی و تصمیم گیری فردی و شاه خدایی است . درواقع ایرانیان جلوهها و مشکلات دیکتاتوری و قدرت در محور فردی را نتنها در میان خود … بلکه شیوههای گوناگون - آنزمان را در جوامع و مناطق دیگر دیده بودند . همانگونه که قبلاً،
بیان نمودم : « تا جامعهای در بوته آزمایش مقوله ای را درک نکند ، سیر صعودی و تکوینی تا بهینه شدن را . ناخودآگاه یا تصادفی .. نمیتواند بدست آورد » . در مورد ایران ، چه در گذشته خودشان در اداره امور … و چه در حکومتهای محلی متفرق در درون فلات ایران … و هم در جوامع همسایه و دورتر ازخود . َاشکال این خودکامگی و عواقب آنرا دیده بودند . ازینرو هنگامیکه دولت پارسی در ایران پس از عیلامیان و مادها
اَریکه دولت را بدست میاورند . ما شاهد رفتار سیاسی منبعث از فرهنگ پارسی در تشکیلات اداری و انتخاب رهبری حکومت .. بشکل متعادل تر و بقول امروزین : مردمی تر و دمکرات تر شاهد میشویم
انتخاب بهترین شخص بر مبنای میراث فرهنگی و باورمندی عملی روزانه و جاافتاده در زندگی فردی و جمعی ایرانی . سیستمی که صاحبان نام و معتمدین یا برگزیدگان در شکل همان شورایی .. از میان افراد واجد شرایط، بهترین فرد را انتخاب مینمودند. شکل حکومتی که ، نه … از بالا بر جامعه نگاه کند و فرمان براند … بلکه شکل اداری و حکومتی که، در لایههای متعدد، جهت تسهیل کار و داشتن ارتباط ارگانیک با مردم میبود..که فرمانده یا شاه یا رئیس حکومترا برمیگزیدند.صور ایدهآلیی که در بستر جامعه بشکل فرهنگ و باور منطقی همسو و همشکل و ریشه با تصورات و امیال اجتماعی ، شکل میپذیرفت ، به جایگاه و پایگاه حکومت تسری میافت . بهمین دلیل است که در فاصله کوتاهی از تاسیسش … به یک موقعیت برتر اداری .. سیاسی .. نظامی .. انسانی_ شاخص در میان اقوام و همسایه گان و جوامع مجاور خود و حتی دورترین و قدیمی ترین حکومتهای غیرمردمی و غیر دمکرات و فردمحور و شاه خدا … که اگرچه متمول و بزرگ بودند … اما، از پایه، نا متشکل وبه ناهمگونی درون فرهنگی دچار بودند، چیره یافت و برتری خودرا نمایان نمود . جالب این بود ؛ این تفوق بشکل دادن آزادی جهت انتخاب توسط مردم آن دیارها میبود، که پس از غلبه بر حکومتهای آنان صورت میگرفت. ( آزادی در تداوم باورهایشان، و خود متقاعد شدن به برتری فرهنگی و مذهبی و اداری و ارادی در شکل فردی و اجتماعی ).رشد اجتماعی و ترفیع تفکر و برداشت ا نسانی … مقوله ای نیست که با بکار گیری از زور و روشهای تحمیلی … آنرا بدیگران باورا ند . همچون سران جمهوری اسلامی در قرن 21 که هنوز نه .. میفهمند و نه .. قابلیت تفهیم آنرا دارند
فرمان کوروش بزرگ ،مقوله ای خلق ا اساعه نبود . بلکه حاصل از فرایند و تحول قوانین حمورابی و تجارب صده ها پیش از او در میان بابلیان رقم خورده بود . با این تفاوت که هم تصحیح شده و هم کوتاه و مختصر و مفید فایده گشتن از مزایای آن بود . نکته قابل توجه در اینجا : تفکیک پیدا کردن مفاد قانون از ارکان مذهب است. درواقع پارسیان شالوده قوانین مدنی و اداری را بابهره گیری از آنچکه تا آنروز نسبت بخود و طبیعت و بوم شناسی فرهنگی خود تجربه و فهم کرده بودند را ، پایه گذاردند.. چراکه حتی در نگاه مذهبی و باورمندی و جهانشناختی خود ، از نماد پرستی ( خورشید و ماه و ستاره و … ) و از چند خدایی ( خدای آسمان و .. باران و .. باد و .. . ) به تکخدایی و تفکیک بین اعمال روزمره که ناشی از نگاه و نیاز و تعقل تجربی بود ، با جهان و زمان و وجود و هستیدن ( خلقت) … نیزتفکیک قائل شده و بدینگونه مسائل صوری و ا نتزاعی( مذهب) را از زندگی روزانه و قوائد آن تفکیک و تمیز داده بودند
این تمیز قائل گشتن بین امور دنیوی و باورمندیهای مذهبی … فرصتی یا مزیتی بود که مانع از سوءاستفاده کردن و شدن از افراد و یا قدرت حکومتی .. از مذهب،را جلوگیری مینمود. چراکه دلیل برتری برای آنان ، تجربه و خرد فردی بود که قابل اندازهگیری و مفید فایده قرار گرفتن را در خود جلوه گر میساخت . نه … باورمندی بمسائل مذهبی که در هرمنطقه و قومی … رنگ و بوی دیگر داشت .چون قوانین مذهبی قابلیت تعمیم به امور عمومی و جمعی را نمیداشت را . درک کرده بودند
با یک چنین استدلالی منطقی، ایرانیان اداره کشور و امور مربوط به ملت را در قوانین موضوعه که برحسب شناخت از خود و نیازمندیهای روزانه و فردی و جمعی میبود. دریافته و استوار گردانیدند . و این رمز شکوفایی و موفقیت آنان گشته بود . رمزی خودآگاهانه و استوار بر معقولات و تجارب د نیوی . که نتیجهای خردمندانه از رهگذر زمان و تمام اتفاقاتی که انسان در این رهگذر ، تا آنروز دریافته بود . نهفته شد
امروز بعنوان نگارنده این سطور در قرن 21 بعد از میلاد . تشابهات فراوانی با ایران قرن 700 قبل از میلاد میبینم . این تشابهات نه تنها با ایران بلکه با آن روزگار عرصه ا نسانی و جها نیست: مثل ( تعدد جوامع، درعین آنکه از طریق بازرگانی باهم مرتبط بودند، و تبادلات نتنها در زمینه تجارت. که در ارتباط با علوم و فنون و تصورات و تعقلات و دگرگونیهای زیر بنایی فرهنگی ناشی از تحولات علمی.. که به جابجایی قدرت در منطقه و سراسر آن روزگاران جاری میبود.و. احساس برتری که در برخی از آنان نسبت به سایر تمدنها بوجود میامد.. سر آغازیدن جنگها برای تصرف بازار و کالا و معادن و استیلای فرهنگی … ) تنها با این فرق که امروز . بعلت تجارب جنگهای خونین، تلاش در تصرف و نفوذ در مناطق دیگر... بدون ساز و کار جنگیست . که پیروزی ازآن جوامعی است که میتوانند مسائل را درک کرده و راهکارهای عقلی بیشتری را برگزینند، منهای خونریزی. امروز تشکل اجتماعی .. ضوابط عقلی و حقوقی .. تسلط بر د انش و فن .. ا بزارهای توسعه و استیلای فرهنگی... اجتماعی … سیاسی..اقتصا دی .. گشته ا ند.. آنچکه بکمک آنان در آ نزمان آمد
نه .. ادیان و خدایان مربوطه آن ، که بسیار متنوع و گوناگون بودند … وهر خدایی برای پیروانش واقعی تر و قدرتمندتر جلوه میکرد ... بلکه، برخورد واقع بینانه تر آن جوامع و شناخت واقعیتر از خود و روزگار خود و خردمندی منتج گشته از آن واقعیات بود که فرصت رشد و تحول و پایداری آنا نرا مهیا مینمود . و باعث تداوم در عرصه های پر تلاطم روزگاران میگشت . اما امروز مجدداً ما بعنوان بخشی از نوادگان آن مردم دیار باستان . باهمان چالشهای درون اجتماعی … و برون مرزی موجود در عصری که اگرچه بیست و هفت قرن گذشته بر آن ./ امروز مردم ایران چون نیاگان باستانی خود در چالش هستند . و مواجه با دوراهی …پیش روی!! (1) باورمند شدن و انتخاب یکی از نمادهای متضاد عقیدتی- نچندان مستحکم مذهبی … (2) یا باورمندی بخود و برخوردار گشتن از خرد فردی و جمعی برآمده از تجارب و دانش و آگاهی امروز و دیروزین خود
آیا باید همچون پدرانمان در 2700 سال پیش ، به ایجاد قوانین و نگاه واقعبینانه بخود و نظام اجتماعی ایندنیایی بپردازیم .!؟ تا سنگ بنای مناسبی همچون آنان در اداره کشور با وضع قوانین و استواری نگاه و عمل خود، بر مبنای آن خردمندیها و واقعبینی ها برقرار سازیم .!؟ یا همچون سایر جوامع و تمدنهایی که در آن ایام تحول را درک نکرده، و ازبیبن رفتند . ویا در سایر جوامع و تمدنهای خردورز … حل گشته و نابود گشته ا ند ..!؟ آیا امروز ما به باورها و اعتقادات مذهبی که هیچ ربطی با دنیا و حل مشکلات دنیوی نمیتو ا نند داشته باشند ، بپردازیم .!؟ و خود و زندگی را قربانی درگاه خدایان مذاهب نماییم . !؟ یا با توجه بزمان و مشکلات مربوط به آن .. چارهاندیشی نماییم ؟
مگر نه .. این است که نیاگان ما نیازی به ابرام و اصرار ورزیدن به تثبیت خدایی خاص و وقوف مذهبی خاص ندیدند . وهر کس به آئینی که می پسندید میتوانست در جامعه مبتنی بر اصول و قواعد حقوقی مدّون شده و منفک شده . زندگی و مسائل مبتلابه این دنیایی را … از باورهای شخصی خودش نسبت به آفرینش .. و امور دوزخ و بهشت آن . که مربوط به بخش خصوصی زندگی فرد است ، یعنی احساس و تمایل شخصی خود … توجه نمودند !؟
آنان .. در عرصه اجتماع... با ایجاد قوانین عام و منطقی و همه شمول .. بدون دخالت دادن عواطف و احساسات مذهبی . باهم و برای رسیدن به یک سعادت فردی و جمعی .. در یک کشور و ملت و مرز و بوم مشترک که مسلما تواناتر از خرده فرهنگها و کشورها ست .. زندگی نمودند .!؟
چه نیازیست که افراد مجبور بپذیرش عقاید شخصی دیگری باشند ..!؟ چه نیازیست که همه به یک شکل بخدا فکر کنند .!؟ برای پیشرفت کشور و حل مشکلات … آیا اگر همسویی در مذهب نباشد .! امکان دستیابی به توسعه مهیا نمیگردد .!؟ آیا کشورهای متمدن لزوماً اشتراک مذهبی در بین مردمش وجود داشته .!؟ آیا اعتقاد و عدم اعتقاد به یک مقوله انتزاعی و ذهنی و صلیقه ای … اثری در بهبود صنایع .. تولید محصول .. ترفیع سطح زندگی .. صلح و آرامش اجتماعی .. و بطور کلی آنچکه مادی است و با مقولات مادی سر و کار دارد … هیچ ارتباطی با باورمندی یا عدم باور به خدا ئی واحد و یکنام و مهربان و متنبه کننده و بخشنده دارد .!؟ آیا امروز که اصرار برترویج یک اندیشه و باور مذهبی در ایران حاکم است ، ایرا نیان را از کلیه مشکلات دنیوی چون : خوراک .. مسکن .. آموزش .. توسعه صنایع و تفکر و تعقل مورد نیاز ایرانی ، بینیاز کرده است . !؟ آرامش را به ارمغان آورده است .!؟
یا بایستی تفکیک قائل شویم بین اعتقادات مذهبی با اصول و امور زندگی دنیوی و روزمره و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی . ؟ آیا دعا و نذر و التماس .. کمکی به رفع مشکلات مادی و دنیوی کرده یا میکند .!؟ یا بایستی هر چیزی جای خودش قرار گیرد و توجه گردد .!؟ دین در درون دل و خانه افراد است . و اداره امور برحسب قانون مداری و تقسیم کار و آموزش و پرورش و بهره گیری از متخصصین در انجام ا مور ی که درآن تبحر و کارائی دارند .!؟ سیاست و امور اقتصادی نیاز به کسانی دارد که در آن مطالعه و کسب تخصص نموده اند . و مدیریت میطلبد .. تا که زایندگی و تولید پیش آید . نه ... دعا و نیایش و تعصب مذهبی!!؟
نظم اجتماعی … امنیت اجتماعی در گروی قانون و قانونمداری است . رشد و توسعه کشور و سطح زندگی ملت … در گروی تصمیم گیریهای دقیق علمی و تخصصی است. تصمیم گیری صحیح و گرایشات علمی نیازمند آموزش و پرورش متعالی و بروز شده است . برنامهریزی و تعیین برآوردهای لازم جهت شکوفائی … نیازمند مدیران و متخصصین مربوطه است که با درنظر گرفتن احتیاجات .. سقف مناسبی در سمت و سوی برنامهریزی و تثبیت و تعیین راه بوجود میاورند . و همه وهمه آنچکه یک کشور و ملت را بسمت سعادت و رفاه میکشاند … نه تنها مذهب و خدای رحمن و رحیم باورمندان … که درکنار آن نظم و برنامه مندی و تقسیم کار و مسئولیت پذیری و مسئولیت شناسی است
تشخیص راه و تعیین راه .. برای رسیدن به سعادت … اگر نگوییم مهمتراز مذهب است … کمتر از آن نیست . مذهب بخش درونی و روانی و عواطف مارا برمی انگیزاند . مدیریت و قانونمندی و تشخیص راه و برآورد آنچکه مورد نیاز در زندگی واقعی و روزمره و در بستر اجتماع است، را این تخصصها و اِعمال منطقی و عقلی است که همایت کننده و ارتقاع دهنده میشوند . یک جامعه آزاد و باورمند به حق آزادی . برای تک تک افراد آن ، فرصت رشد و ابراز وجود کردن را برای همه مهیا میسازد . جامعهای که هم .. تک تک افراد آن منتظم و فارغ بال از جهت نیروی مذهبی میشود . و ازطرفی با تثبیت قوانین و قواعد عام و همه شمول، فضایی را بوجود میاورد که افراد در بستر جامعه احساس امنیت نمایند و فارغ از تهدید و تضعیف و تحقیر فردی یا اجتماعی یا سرکوب از طرف حکومت کننده گان . با حفظ احترام و حقوق دیگران . امکان رشد و زندگی بدون دغدقه برایش فراهم آید
جامعه قانونمدار .. بهیچکس امکان سرکوب و اجحاف را نمیدهد . چه یکفرد از جامعه باشد .. و چه ، دولت و حکومت باشد . همه بطور مساوی صاحب حق و همایت شدن از طرف قانون خواهند بود . چه این افراد به یک مذهب واحد اعتقاد داشته باشند ، چه به بخشی از آن، و چه اصلاً اعتقاد مذهبی بشکل دیگری داشته باشند . هیچ ربطی به رفاه و همایت قانون و فرصت برابر برای رشد و ترقی برابر … در ازای اجرای قانون و استحقاق دریافت حقوق فردی و اجتماعیاش ، نخواهد داشت
آیا این همان برابری و برادری نیست که مذهب بدنبال آن هست و مدعی آن است .!؟ آیا این همان کاری نیست که نیاگان ما کردند و نتیجه مثبت آنرا هم دیدند .!؟
حکومت یک مقوله این دنیایی و مربوط به روشها و اصول خردمندانه انسانی است . نه … ود یعهء الاهی … یا نمایندگی از طرف خدا ..! حکومت نماینده و منتخب مردم است . نه … وکیل خدا و مذهب
حکومت منتخب مردم است برای انجام وظایف متقبل شده ازطرف مردم ، و او موظف است در بهترین کیفیت .. این وظیفه و مسئولیت را ا نجام دهد
حکومت ابزاری است در خدمت کشورداری و اداره امور ملت . نه … جلاد خدا ، که به هیچکس خودرا پاسخگو نداند .. جز خدا …!! که خوب میداند که خدا هم ، نه .. سؤالی مطرح میکند … و نه …در انتظار پاسخی از حکومت مدعی مذهبی مانده است
حکومت مزد بگیر و مجری فرامین و خواست و برآورنده آمال ملت و کشوری است که با قبول مسئولیت از طرف مردم جهت انجام امور مردم … انتخاب میگردد . نه … غاصب … نه ظالم … نه جابر … نه بازجو و استحمار کننده مردم … نه صاحب اموال مردم … نه صاحب جان و ناموس و حرمت انسانی مردم . بلکه ، حافظ و خدمتگذار به مردم باید باشد . نه … جیره دهنده به مردم باشد … که خودش جیره خوار مردم است
همه این مواردی که فوقا آمد ، آنچیزی است که نیاگان ما بخوبی آنرا دریافته بودند و به اجرا درآوردند و نتیجه آن نیز سروری و زبان زد خاص وعام شدنشان گشت. آیا عجیب نیست که نوادگان آن پاک اندیشان . امروز اینچنین در بند ظلم … در قفس نادانی نگهداشته شوند .!؟ فقط با ین دلیل که نمیخواهند تفکیکی بین مسائل مذهبی .. با مسائل دنیوی و عقلی .. که به اراده و همت خودشان وصل است . نائل گردند.!؟ تا از ثمره این تفکیک … هم صاحب مقام رفیع مذهب مورد نظرشان باشند … هم آقای خویش و صاحب اراده خویش و مالک اموال و حرمت و انسانیتشان و برخوردار شدن از سعادت و ثروت و سلامتی و افتخار و بالندگی شخصی و جمعی … تحت یک ملت و کشور آزاد و عاقل و خردمند .!؟ آیا امروز ما نوادگان ایرانیان باستان . کمتر و نادانتر از آنانیم .!؟ مگر 2700 سال از آن روزگار نگذشته است .!؟ یعنی با اینهمه توانایی … اینهمه دانایی و رشد خرد و دانش … آیا لایق یک زندگی آسوده … یک استقلال انسانی … یک اجتماع برابر و برادر و آزاده نیستیم .!؟و نمیتوانیم برای خود مهیا نماییم .!!؟
مشکل در کجا است ...؟ از خود پرسیده ایم .!؟ آیا این تقصیر قضا و غدر است !؟ یا . آیا این ناشی از بی مسئولیتی … ناشی است از ریا و فریب … ناشی است از بی همتی و هرکس بفکر خویش بودن و دیگران را فراموش کردن .!!؟ آیا فکر کردهاید ، وقتی یک جامعه با تفکر هرکس بفکر خویش بودن اداره گردد .!! هیچ فرقی با جنگل و توحش و تداوم و استمرار بدبختی و بی امنیتی … و مبهم بودن فردا و آینده برای همه آن افراد جامعه ندارد .!؟آیا فکر کردهاید اینچنین اجتماعی … منافعش برای یک عدهای خاص برخوردار از قدرت است . و بدبختی آن متعلق به همه است .!؟
تاکی باید نشست و انتظار داشت از غیب .. از آسمان .. از ناکجاآبادی .. کمکی برایمان برسد .!؟ آیا تاکنون این کمک … این ناجی … این امداد … آمده است !؟که هنوز منتظر هستیم !؟ مگر نگفته اند …!؟
نا برده رنج گنج میسر نمیشود مزد وقتی دهند... هرکس که کار کرد
باور کنیم که امور مربوط باین دنیا و زندگی ما … با دستان خودمان و به تدبیر و همفکری و تعاون خودمان … بسته است و این گره فقط با دستان ما باز خواهد گشت ./ نه دعا ... نه امداد از غیب … نه نذر و ریا و فریب و ثالوثی ... و نه ، با آمدن یک ابر مرد...و با سمبل سازی !! حکومت را به او بسپاریم و فکر کنیم او همه چیز را دوباره احیا خواهد نمود ...!!!
به امید هوشیاری .. خردمندی .. همکاری و مدیریت مشکلات .. با یکدیگر در جهت، رقمزدن امروز و فردا ی بهتر . برای خود و دیگران .. و فرزندان و نوادگانمان
پژواک …. HRZT
یک روز با ایرانیان در ایران
جامعه شناسی & روانشناسی سیاسی ؛ ایران
پژواک همه
شکل یک حکومت و دولت مناسب ، برایند یا برتابیده از ساختار اجتماعی است. و
یک جامعه ، ترکیبی از افراد و معارف و تربیت فردی و جمعی حاکم بران است.
بیایید باهم یک نگاه سطحی به داخل کشور اندازیم . منهای چرا و چگونگیها و دلایل عمقی دخیل بر آن.
معمولا یک جامعه را به سه طبقهء اجتماعی تقسیم میکنند .و محصلین و دانشجویان را در بطن همین سه طبقه قرار میدهند. از طرفی .افراد را میتوان به دو گروه یا بخش بزرگ نیز تقسیم نمود.
۱- متاهلین ۲- مجردها . که هر کدام نیز بچند بخش تقسیم میشوند :
۱- متاهلین ؛ گروه اول ؛ آنان افرادی هستند که نمیدانند چه قرن و عصر و حکومتی است . وای بحال دموکراسی و حقوق اجتماعی و فردی خویش ...! فقط میدانند که بدنیا آمده اند کار کنند و بچه درست کنند و پیر شوند و بمیرند ....! صبح زود بیدار میشوند .. صبحانه میخورند .. و سراغ کار میروند ... ( کشاورز بسمت زمین ... کارگر بسمت کارگاه .. کارمند بسمت اداره..)
یک سیکل روزمره . سپس بخانه برمیگردند و شام با اهل بیت میخورند .. و نهایت با خواب شبانه ، روز را پایان میبخشند .
۱ -۲- متاهلین ؛گروه دوم - آنان را اصلا نمیتوان تحت یک طبقه خاص دسته بندی نمود؛ صبح کمی دیرتر بیدار میشوند، درحین صرف صبحانه، کمی شنیدن اخبار را چاشنی آن میکنند . سپس بیرون رفته با اطلاعتی که از شنیدن خبر حاصل نموده اند ، در حین مراودات بازاری ... کالایی را که امکان رشد قیمت دارد را ردیابی میکنند ... این گروه ، داستان سرایان ماهری هستند و در هر مکان همسو با شرایط موجود آن ، به رد و بدل کردن شنیده ها پرداخته و تراوشات ذهنی خویش را نیز بذل و بخشش میکنند. ازهر دری سخنی ... و بعضا چند جوک نیز چاشنی مجلس است . اما هدف اصلی ، همان خرید ویا فروش کالاهایشاناست . و غروب به خانه برمیگردند . با خانواده شام میل نموده و تلوزیون و حتی ماهواره تماشا نموده و طی این چند ساعت دهها کانال را سرزده و حکایا ت شنیده در طی روز را نقل مینمایند... و سپس خواب ، پایان آن روز است.این گروه علاقمند شیندن اخبار است . مخالفتهایش صرفا برای خود نشان دادن است . اما برعکس آنچکه میگویند . باطنا ،بدلیل برآورده گشتن امیال مالیخود ، چندان نگران نابسامانیهای کشور نیستند ...بدلیل مناسب بودن فضا ... برای زد و بند های روزانه ، مقبول آنان است .
۱ - ۳- متاهلین گروه سوم ؛ این گروه نزدیک ظهر بیدار میشوند. صبحانه و نهار یکی است. سپس، کمی بدن سازی میکنند... و با تلفن بهر جایی سر میزنند و نهایتا مقصد مشخص میگردد و بیرون میروند . آنان اخبار و شرایط روزگار را از طریق رادیو یا تلوزیون... و هم از طریق دوستان در محفل ها فرامیگیرند . در خلال گپها ... چندین پروژهء خفن سیاسی -اجتماعی -سیاسی - اقتصادی را طرح و برسی میکنند ( البته فقط در کلام و گپهای همیشگی ). شام را با دوستان صرف نموده و نیمه شب برای خواب به منزل برمیگردند. اگرچه از مسائل کشور آگاه هستند ، اما بدلیل مشکلات متعاقب بدن سازیشان... نارضایتی تنها در کلام آنان ، جلوه گری میکند.
۱ - ۴- متاهلین گروه چهارم ؛ این گروه از ایرانیان، مسائل سیاسی اقتصادی و اجتماعی را با پوست و گوشت خود احساس میکنند .آنان نیز صبح زود بیدار شده و صبحانه میل کرده و بسمت کار روانه میگردند .( کارگاه . کارخانه. سازمان و اداره )، ساعت کاری معمول سپری گشته و ، نوبت دوم کار ، یا اضافه کاری را شروع میکنند ... و چپ و چول و لهیده ... بخانه برمیگردند .شام را خورده و نخورده ... بیهوش میشوند ! اگرچه از همهء مصائب و مشکلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خبر دارند ...اما فرصت تفکر و چاره اندیشی ندارند و فقط با گلایه کردن ... تخلیه روانی میشوند .
۱ - ۵- متاهلین گروه پنجم ؛ این گروه از ایرانیان ، صبح بیدار شده و صبحانه میل کرده و برای کار بیرون میروند. افرادی هستند در جریان اخبار و وقایع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی روزانه. آنا ن ، دو دست لباس ... دارند !. یک لباس برای زمان کار و محیط کار و همکاران خویش . و لباس نوع دوم، زمانیکه بین افراد دیگر بعنوان شهروند دیده میشوند یا معاشرت دارند ، استفاده مکنند.!
آنان بر حسب لباسی که برتن دارند ، رفتار میکنند.شکل میگیرند . صحبت مکنند.افردای هستند که بر حسب شرایط محیط مماشات میکنند. در حقیقت ، این گروه، منهای لباس شان ... افرادی منفعل و بیهدف و مقصود هستند . افرادی که اهل همهچیزند ... و هیچ چیز ند ... آنچکه برایشان مهم است . خود و متعلقات خودشان است . و برای رسیدن به خواسته هایشان، تحت
هر لباسی تن در داده و زندگی مینمایند ...! آنان هر سیستم و حکومتی را پذیرا خواهند بود و دنبال روهای خوبی هستند.
۲- ایرانیان گروه دوم . مجرد ها؛
در هر نظام اجتماعی و هر گرایش سیاسی .جوانان جزه یک طبقهء خاص اجتماعی قلمداد نمیگردند.بلکه نیروهای سیال و شکل نگرفتهء اجتماعی هستند، که درحال گزار .. یا شدن .. میباشند.در ایران سه گروه با زیر مجموعه های آن قابل تقسیم هستند.۱- گروه بیکار ..یا غیر محصل ۲- محصل ۳- دانشجو
۲ -۱- بیکار یا غیر محصل؛ فصلی کار کردن ... لحظه ای تصمیم گرفتن ... خواهان همه چیز بودن ... مسولیت گریزی ... هنجار شکنی از خصوصیات قابل ذکر آنان است. بیشتر بر حسب منافع و احساس ... در جامعه خود ، حضور پیدا میکنند .
۲ -۲- محصلین؛ چهار زیر مجموعه دارند؛الف- گروه برنامه مند ب- گروه ورزشی پ - گروه مذهبی ج -گروه ورزشی،مذهبی
الف- این گروه از محصلین ،صرفا مطالعه و ترفیع مدارج ، مد نظرشان است. درگیری اجتماعی را مانع رسیدن به امیالشان میدانند.
ب- گروه ورزشی. محصلینی که درکنار درس ، زندگی اجتماعی را نیز دنبال میکنند و نسبت به شرایط موجود اجتماعی عکس
العمل نشان میدهند .برنامه مند هستند و در شرایط مناسب ، فعال و مفید میتوانند واقع گردند.
پ- گروه مذهبی ؛ محصلینی هستند که بدلیل میل مذهبی .از آنان در گروهای اجتماعی میتوان بهره گرفته شود. متاسفانهدر ایران از آنان ،حکومت جهت امیال خود سوء استفاده مینماید.
ج- گروه مذهبی - ورزشی؛ محصلینی هستند که تمایلات اجتماعی در آنان پر رنگ است . درصورتی که جامعه فرصتهای مناسب را دارا باشد. این گروه میتواند عاملین مثبت فعالی با شند.امروزه ، بیشتر آنان جذب بسیج میشوند.
۳-۲- دانشجویان ؛ بهترین نیرو و سرمایهء موجود یک جامعه محسوب میگردند. گروهی که با تخصصی شدن تواناییهایشان ، دارایی بالقوهء یک جامعهء روی بجلو خواهند بو د . آنان را نیز به سه زیر شاخه میتوان تقسیم نمود ؛
A - گروه با طرح و برنامه و هدف
B - گروه با برنامه اما بی هدف C - گروه بدون برنامه و هدف .
۲ A - این گروه از دانشجویان، با داشتن برنامه حمایتی از سیستم ، و تحت حمایت حکومت قرار گرفتنشان، منجر به تحکیم یافتن
اهدا ف و قابل دسترس بودن آیندهء شان. آنان را در سمت و سوی مسائل حاکم قرار می دهد . حمایت از سیستم ، میتواند بر مبا نی اعتقادی ... میزان توجه و آگاهی سیاسی ... ویا ، فرصت طلبی باشد.
۲- B - گروه با برنامه اما بی هدف ؛ آنان استوار بر دانش و همت خویش هستند ، با توجه به اینکه جزه حامیان سیستم نیستند ، لذا . نسبت به رسیدن به فردا و اهداف روشن بعدی . نگران بوده و ناهنجاریهای موجود سیستم سیاسی و اجتماعی و اقتصادیرا درک میکنند. گروه های دانشجویی ... فعالین سیاسی. اجتماعی . مخالفین وضیت موجود ...از خصوصیات بارز آنان است .
۲- C - دانشجویان بی برنامه و هدف ؛ آنان بدلیل بیکاری .. بی تفریحی ... باری بهرجهت گذراندن زندگی و پر کردن خلاء روانی ... به دانشگاه رفته و دانشجو میشوند . این گروه از دانشجویان نیز مخالف ناهنجاریها و عملکردهای سیاسی. اجتماعی. اقتصادی هستند. اما بدلیل ناروشنی در تفکر و برنامه ... صرفا جزه مخالفان لفظی ناهنجاریها هستند . بیشتر ملون الفکر و مسیر هستند .
منفعل و پیرو بودن ، خصیصهء شخصیتی آنان است.اما اگر شرایط مناسب جهت ابراز نظر پیدا شود . جزه گروندگان و حامیان آن خواهند بود.
ایران با نسبت جمعیتی ۴۰/۶۰ روستایی و شهری . و از طرفی نسبت سنی جوان به سالخورده ۳۰/۷۰ . بایک حکومت مطلقا نا صحیح و غیر مدیر . و یک ساختار متزلزل و قدیمی و ناهمگون با شرایط کنونی داخلی و جهانی . و یک جامعه ای اینگونه که فوقا تشریح گردیده است ... و بدتر از همه ،با یک اپوزیسیون پرت از مسائل داخلی و خارجی ایران . اینگونه که میبینیم : ( عدم درک فوریت نجات کشور و ملت ... نداشتنبرنامه ای مشخص در فردای پس از تغییر نظام کنونی .عدم درک و پذیرش دیگران . خود خواهی و قدرت طلبی و غیر جمعی نگری آنان). بنابرین، آیا میتوان توقعداشت که ایران بهتراز امروز باشد !؟ یا بهتر گردد !؟ ایران به کشوری تبدیل گشته است که نه . مردم فرصت تفکر دارند ... نه. دولتی که توان تفکر ... داشته باشد ! و نه.
زمانه ای که ،کشوری و سیستمی بر جهان حاکم باشد که نگران دیگران از نظر انساندوستی و رفاه باشد .
ایران به اپوزیسیونی احتیاج دارد که .معتقد به عدالت و برابری و آزادی برای همهء ایرانیان باشد. حکومتی از مردم و برای مردم.و با مهیا بودن برنامه های روشن و مدلل. امروز در ایران همه چیز مهیا است .... الا . برنامه ... و برنامه مندی اپوزیسیون. مخالفین موجود
تا این تکثر گرایی را نفهمند و عملنکنند . از حمایت مردم بی بهره خواهند ماند .
خواه شاهزاده باشد ... خواه جمهوری خواه باشد ... خواه سکولار و دانشگاهی ...ویا ، اصلاحطلب و مذهبی .
همیشه با شما و در کنار شما : پژواک همه
HRZT
پژواک همه /حرزط 01.25.2011مدرنیته و عصر آزادی و بالندگی انسان
الف-حکومت الهی:یا شتر مرغ
در سیر تکاملی انسان .ایده آلها و میل تعالی بشری بشکل ، توصیف از آفرینش، مفهومی از کمال و نمادهای متصل بآن، بنام خدا.. اله .. ایزد.. بنا نهاده شد . مقصد و مقصودی برای جهت دار شدن و پرورده گشتن . دلیلی برای گشتن .. و. امیدی برای بودن .. قالبی از پیش تعیین شده بر مبنای تمایلات و تصورات انسانی.بنا نموده گشت .
انسان برای ارضاء و تسلی پیداکردن.دربرابر سختیها و ناشناختههای برآمده در جدال با طبیعت_نا محتمل و قدرتمند که در برابر خود میدید . در خیال ،ماءمنی در اوج دلنوازی و آسودگی و همایت، در فضایی عاری از تنش و مصفا و غنی از هرآنچکه دستیافتنی نبود. یا دشوار و مملو از خطر و ملزم به تلاش پی گیر میبود.. بنیاد گذارد. مکانی خیالی بنام بهشت. چراکه
بدلیل طبیعت ناآرام و زیستگاه نامساعد و انواع مخاطرات روزمره در زندگانی،سرایی را ترسیم نمود که در حقیقت_ زندگی ، هیچگاه بدانسان در دسترسش نمیآمد. آسایشی ابدی.. و لذتی که حاصل از خوردنیها.. آشامیدنیها.. و دیگر رؤیاهای انسانی.. بنام بهشت. و مدیری بنام خدا.. با نیکوترین و سرآمدترین صفات عالی._درخور آن مدیر .. اما
برای اینکه زندگی واقعی خودرا نیز بتواند بهتر و نزدیکتر بآن رؤیای دیرینه.. یعنی بهشت، بنماید. تلاش میکرد و میکند تا بلکه حال و آینده را نسبت به گذشته دور و نزدیک ، ترفیع و تغییر بدهد. حاصل این تلاش. منجر به تحولات و تغییراتی که در مسیر طولانی حیات انسان شاهد بوده ایم گشت . جستجوی بهشت با مدیریت ایدهآل و برخوردار از همه صفات نیکو و متعالی_ برتافته از اندیشه انسانی...( خدا ).حوزهء زیستی و سیستمهای حکومتی را برپا ساخت.که
حاصل این تلاش. تمدن و دگرگونیهای برآمده از آن... در اشکال اجتماعی – اقتصادی – سیاسی انسان کنونی است .
از نگاه صاحب نظران: انسان قبل از عصر مدرن، موجودی ذلیل و مقهور بود.اما.. تصورش رفته رفته براین گشت که عقل آدمی توان کشف حقایق از پیش تعین شده را دارد. عقل مدرن، نیرویی پویا و خلاق است. که قادر به تغییر سرنوشت بشر است و جامعه و تاریخ را به دلخواه خود میتواند بسازد.. با این نگاه... عصر مدرن و وضعیت مدنی پا گرفت . تجدد(عقل مدرن) بر خلاف سنت بود که به تاریخ و تجربه تأکید میورزید . زیرا
تجدد و برایند آن، فرایندیست محتمل و نو... آنچکه پیداست. مدرنیته و تجدد، متفاوت است با نو و جدید... که نقطه مقابل سنت و کهنه است. پس ، نتیجهای که حاصل میگردد ، میتواند متفاوت باشد با . گذار و تداوم سنت.به فردا . یانتیجه ای بهتر و پسندیده تر از دیروز .
این نگاه به تجدد. یعنی دوره ای که انسان تعیین کننده میگردد . نه، قضا و قدر ...! نه، قوانین کهنه یا تغییر ناپذیر و ابدی...! لذا عصر جدید یا عصر متجدد امروزین، متولد شد. یعنی موقعیتی که پیش روی داریم . متکی بحال است و آینده را متغیر و قابل پیشبینی از یکطرف.. و از طرفی، غییر قابل پیشبینی بجهت متغیرات گوناگون دخیل در زایش آن ، میپندارد.
مفهوم انتخاب تجدد: دل کندن از گذشته است . گذشتهای که ناتوان از برآوردن آرزوهای بشری... در اکنون یا حال است. گذشتهای که عوامل ساختاری آن،با امروز و با شرایط موجود.. ناهماهنگ است یا نتیجه برآمده از آن . یارای ارضاء .. یا توان تداوم _برآورده کردن نیازهای انسانی را نمیدارد
برطبق این نگاه . تجدد مسیری است پر پیچ و خم . بهمین دلیل نیز چشم اندازهای پیش روی در آن، لحضه ای و مقطعی است. چون در هر پیچ و گذر آن... امکان تغییر و یا استمرار. شرایط .. محتمل است. یعنی، ممکن است متفاوت با تصورات و برایندهایمان...از حال یا آینده باشد.
بنابراین.. هم ،امکان دارد نو شو د. ... هم ، شاید متغییر...و متفاوت.با آنچکه توقع میداشتیم. بعبارت سادهتر ؛آنچیزی را برداشت خواهیم کرد... که در شرایط مناسب کاشته ایم... نه، آنچکه تصور کردهایم.
مطلب فوق. سرآغاز مشکلات و عامل به بنبست برخورد کردنها.. و گیج و مبهوط شدنها.. و یا موفقیتها وکسب رضایت از نتایج برآمده در مسیر رشدو تحولات و تحرکات یک جامعه یا فرد خواهد گشت . دلزدگی ها یا مخالفتهایی که با اندیشه تجدد از برخیها.. دیده میگردد.حاصل عدم درک ...و یا وابستگی و دلبستگیهای دیرین و میل به تداوم گذشته در حال یا آینده است. ازطرفی
تجدد را به مفهوم شدن اگر برگزینیم. مسائل و مشکلات پیش آمده و در شرف وقوع را از چشم انداز های گوناگونی میتوان تعریف و تعمیم نمود. کما اینکه تعریف کرده و میکنند :
مارکسیستها معتقدند : تجدد بعنوان وسیلهای گشته است در خدمت نظام سرمایه داری... که برآورده شدن نیاز آنان را به قیمت وسیله شدن انسان، درجهت امیال و انباشت ثروت... یا، برده شدن انسان در جهت تولید کالا و گردش سرمایه و انباشت سرمایه میپندارند ...یعنی تهی و بی مفهوم شدن زندگی.. و ازخود بیگانگی انسان در مسیر تجددی که هموار کننده آمال نظام سرمایه داری است.
در این نگاه. تجدد منجر به سلطه و نظام سلطه گر میشود . و نا معقول شدن مفهوم تعقل و فردیت انسان، و در پیوست بآن. محدود و میرا گشتن آزادی است. مسیری که نحوه اندیشیدن ، تعیین و شکل دادن سلیقه و القاءکننده تصمیم و بازخوراندن فرهنگ و تفکر و ایجاد میل و نیاز _ تلقینی و تزریقی .به انحای گوناگون و پیچیده. توسط علوم و فنون رشد یافته ...در خدمت سرمایه داری میگردد .
ازینرو، این عوامل فوق. نه، تقصیر تجدد .... که توسط نظام مسلط اجتماعی – اقتصادی- سیاسی سرمایه داری. به انحراف کشیده شده است. در صورتی که تجدد، یعنی بالندگی تفکر و انتخاب مسیر صحیح _انسان. در جهت آزادی و رسیدن به تعالی و رشد روزافزون و درخور انسانی، میباشد.
آنچکه از این کلیت برداشت میشود: کژ رفتن و تداوم این کژی در نظام سرمایه داری و بهره کشی از انسان و در قالبی خاص نگهداشتن مسیر تجدد است که منجر به مشکلات فوق . از نگاه منتقدین آن میباشد.
اما اندیشههای وحدت گرا.. و متافیزیکی: معتقد بودند که سرنوشت رقم خورده است . و دخل و تصرفی اگر باشد .! نه ، نتیجه خواست انسانی... که تمایل و تغییریست... که خالق و چرخاننده جهان ، توان انجامش را دارد..! اما این دیدگاه.مشکلش .... کار را یکسره کرد ه ...و ناقلین یا دکانداران دین را نیز بیکاره و هیچکاره جلوه میداد... ازطرفی دیگر ، این جبریت و چنین دیدگاهی. توان ارضای انسان عصر تفکر و تعقل را دارا نمیبود.و عقل و مفهوم و کاراییش را بی معنی میکرد . بنابرین ، فکر کردند ،در صورتی که اگر این دخل و تصرف عقلی برای انسان از طرف خدا... امکانپذیر گردد...! نیاز به رابط و میانجی.. بین انسان و خدا مطرح میگردد ، بنابر این. آنانیکه توان ارتباط با خدا را بدست آوردند...! مفسرین و مبلغین ادیان بودند... . چرا که پاسخ خدا به این مومنان و مبلغین ...! ارزانی کردن افتخار نزدیکی و مکالمه با آنان بود.! حاصل این گردش و چرخش رأی خدا ،در بهرهگیری از عقل .منجر به تولد مبلغین وحدت گرا...یا (صالحین ) شد ! زایش این واسته ها ...ناتوانی انسان در جریان امور دنیوی.. و زندگی و نادیده گرفتن حق تفکر.. و حق انتخاب.. و نهایت...عدم آزادی و عدم برابری... و برتر گشتن عدهای نسبت به همه...شد ! امروزه ، سؤال قابل طرح اینگونه است: که
آیا ساختارها.. و قوائد و قالبهایی که تا امروز، در پروسه زندگی انسانی از گذشته.. تا حالا … تداوم داشته و میدارد... توانایی رسانیدن انسان به اوج بالندگی.. و رضایت .. و متعالی نگهداشتن انسان در جهت رشد بهتر را دارا میباشد...!؟ اعم از ایدئولوزیک... رفتاری... پنداری … ساختاری.. و نتایج مطروحه آن...!؟
آیا .آن بهشت و مدیر کامل و برترینش،یعنی خدا... جهت و سویی را که برای رسیدن بآن. گذشتگان ما تبیین و ترسیم نموده اند « مذهب- اخلاق- آداب و سنن- ساختارهای اجتماعی.اقتصادی.سیاسی.. » صحیح و بی ایراد بوده و هست.!؟ و فقط ما انسانها.. دانسته و ندانسته، تحت سلطه بوده و از آنها دور شده و جهت را گمکرده ایم.!؟
آیا رَجعت بآن قوائد و قوانین و مسیر تبیین شده توسط گذشتگان و دیگران تا امروز را اگر برگزینیم!؟ روش صحیح و نقشه مناسب راه مدرنیته و تجدد را امکان پذیر میگرداند ؟ ونیاز و تمنیات مارا ،یعنی: آزادی-عدالت- برابری- آسایش- محبت-رشد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و علمی... را میتواند برآورد.!؟
اگر برگشت بگذشته.. عامل ایجاد موفقیت درفردا است !؟ چه دلیلی دارد که ما به گذشته رَجعت کنیم !؟ گذشتهای که حاصلش. امروز .. حال و تمام مشکلات و تاسفات و تاثرات امروزین است.!؟آیا اگر سلطه امروز بر اندیشه و روش زندگی خودرا .. و تمام نابسامانیهای امروز را حاصل همان عوامل و نگاه و تبینات گذشته بدانیم..!؟
. آیا لزوماً برگشت به گذشته، همان تکرار مکررات نخواهد شد!؟
این گذشته . اعم از مذهب.. سیاست و روش سیاسی.. اقتصادی.. اجتماعی.. و بحرانهای برآمده از آن تا امروز ... و ساختارهای تعقلی و رفتاری _ متخذه ،میباشد .!؟ آیا این مشکلات … حاصل تجدد و مدرنیته است؟ یا ،حاصل برداشتها و تعصبات و نابخردیهای ناشی از روشها.. و قوائد ... و کلیت نگری و ساختارها و نتایج _قوانین ابدی.. و ازلی.. برگرفته شده تا کنون است.!؟گفتیم که:
تجدد بمعنی نو اندیشی است. نة، نو شدن . تجدد یعنی راهی دگر و غیراز آنچکه تا امروز رفته ایم... رفع اشتباه و برآوردها ...
تجدد یعنی تحول و دگرگونی در روشها ...
تجدد یعنی آنچکه میکاریم.. برداشت میکنیم. نه، آنچکه تصور و تدلیل قیاسی و الگوسازی کردهایم .
گفتیم : برای حل مشکلات حال. باید به فضا و مکان و عوامل موءثر موجود در همان زمان. پرداخت و بر مبنای دادههای موجود برنامه مند شد و راه حل جست .
بنابراین . با برگشت بگذشته، با تکرار روش و تفکر همسان... چگونه میتوان فردا و آیندهای بهتر از دیروز و امروز ساخت!؟ این عمل چنین مینماید که : شتر مرغ را . چون ببزرگی شتر است ... و تیزپایی پلنگ را دارد ...و مرغ سان است ..چون بال میدارد و تخم میگذارد... بنابر این آنرا بجای پلنگ و یا شتر میتوان جایگزین نمود ... ! مسلم که هیچکدام نیست الا.. شترمرغ. اگر بدنبال حیوانی هستیم که در صحرا بار حمل کند... آن شتر است. نه، شتر مرغ. و
اگر بهشت را جستجو میکنیم. باید روشها و ساختارهای دیگری را پی گشت...غییر از آنچکه تا کنون تصور کرده و رفته ایم. تا به بهشت و مدیریت متکامل و برتر آن « خدا » یا خود_برتر برسیم .
ب: عوامل بحران
موضوع را با این سؤال مطرح ،آغاز کنیم :
آیا نوسازی، همان مدرنیته و تجدد است؟ و چرا اصولاً جوامعی که روی به نو سازی میکنند. تقریباً ناموفق از نگاه ساختاری و مواجه با بنبست میگردند؟! آیا این، همان انگاری...یعنی برابر دانستن نوسازی با تجدد . دلیل ناموفقیت تجدد و پیروی آن، افول دمکراسی و شروع توتالیتاریسم در این جوامع است !؟
اگر بپذیریم که تجدد و مدرنیته. حاصل فرایندی طولانی است، که در مسیر حرکتش، تحولات. ابتدا در بطن جامعه یا بهتر است گفته شود. در انسان پدیدار میگردد و سپس اثرات آن در روند زندگی و پیروی آن، عوامل همسو با زندگی انسانی. یعنی عوامل اجتماعی – اقتصادی – سیاسی .. خودنمایی خواهند نمود. وهمین عاملی است تا همسو با فراگیر شدن... و رشد و استمرار آن...مشکلات . تصحیح و اضافات ضروری نیز تمهید گردد. .. تجدد کلیتی است که. هم، فردی.. و هم، جمعی و گسترده است ... عاملی است که یک همسویی در انسان و محیط بوجود میآورد. درصورتیکه
اگر نوسازی را بعنوان یک برنامه تعیین شده از بالا برای جامعه و افراد و ساختارهای سیاسی- اقتصادی- اجتماعی... تعریف کنیم .در واقع سرعت این همسویی افراد با تحولات و برنامههای مدوّن نوسازی شده ناکافی است ،و ازطرفی. نبود فرصت بازسازی و رفع ایرادات در بستر زمان ... ، بنوعی باعث آنومی یا بینظمی و عدم تطابق برنامه در عمل گشته . و تحکیم تداوم نوسازی ... منجر به پیوسته نگاه داشتن این آنومی میگردد .. .بواقع ، آغازگر ازخودبیگانگی در افراد با فرایند تحولات دیکته شده ازیکطرف … و فشار و ایجاد سلطه در جهت حفظ و استمرار برنامهریزان _حکومتی . خودبخود چهره واقعی دمکراتیک را از جامعه حذف یا تحدید و تضعیف مینماید.. اما غیراز این تضاد خودبخود حاصل در افراد با سیستم .. یک دوگانگی پنهان و آشکار روانشناختی نیز، از عوامل بوجودآوردن ضعف دمکراسی و قوت سلطه و توتالیتاریسم یا کلیت طلبان در این جوامع نیز خواهد بود
چهره پنهان این دوگانگی.، بروز شخصیتهای متزلزل و منفعل اجتماعی. ازیکسوی.. و حضور شخصیتهای قدرت طلب و فرصت طلب از سوی دیگر ، بدلیل همان فشار ها و تغییرات سریع در نوسازی است .« چهرههایی چون احمدی نژادها...اله کرم ها ... » با
پارادوکسها و سندرمهای هویتی . نیز، که بدنبال موقعیت و فرصتهایی هستند تا بتوانند بوجود خود، یک وجهه معقول و قابل پذیرش و تسکین دهنده آمال و آلام درونی بدهند، زاده و پررنگ میشوند.
بدیهی است که حاصل یک چنین تزلزلهای ساختاری و انسانی . نه تنها، آن جامعه به مدرنیزم و مدرنیته بمعنی واقعی دست پیدا نمیکند ، بلکه تمام همّ و تلاش آنها، منجر به دور شدن از دمکراسی و افول و تضعیف آزادی و تحولات غیر مثبت اجتماعی- اقتصادی- سیاسی خواهد گشت .
درچنین زمانی و فضایی . آنچکه تغیر میکند، تنها روبنا و ظاهر قضایا است. و واقعیت پنهان در این جوامع، انحطاط اجتماعی . اقتصادی . سیاسی است .
همانطور که شاهد هستیم : این افراد روزی متعصب مذهبی .. روزی هاله نور دارند .. روزی گذشته گرا و ستایشگر بزرگان تاریخ .. میشوند !!! درعمل هیچکدام نیستند .. در عین اینکه دم از آنها میزنند !!! آنچکه هستند : همان افراد بیهویت و ازخودبیگانه مذکور میباشند . شخصیتهای قدرت طلب یا پیروی قدرت .. که ازخودبیگانگی و عقده حقارت . از خصوصیات بارز آنان است با بازتاب هایی از افراطگرایی ... فرصت طلبی ... سلطه گر ی ... یا سلطه پذیر ی ... بت سازی یا بت وارگی .
مسلما. در جوامعی با یکچنین راهبری و حکام .. نتیجهای جز سردرگمی - انشعاب - اضمحلال - عدم انسجام _ سیاسی .اقتصادی . اجتماعی ...چیزی فزونتر نخواهد داشت. جوامعی که مدیران آن ، بحران را با بحران سازی .. مقصر جویی .. غییریت و دشمن گرایی... در پی تلاش و انجام امور خواهند بود . و نه ، دگراندیش را یارای تحمل دارند .. ونه، دگراندیشی و تقسیم وظایف و احترام بحقوق دیگری را پذیرا نمیباشند
در جوامعی که افراد آن. نه، حقوقی دارند ..! ونه، همایتی از حقوق حقه شان میشود ! چگونه امکان دستیازی به دمکراسی و پذیرش دگراندیش و جستجوگران حق طبیعی و انسانی و شهروندی افراد... را میتوان امید داشت.!!؟
همه آنچکه در مدرنیته و تجدد و جوامع مدرن امروزین . انسان در پی تحکیم و ترفیع آن هست مثل« فردیت و حقوق تابعه آن، چون: تفکر – آزادی – بالندگی و خودمحوری و خود سازنده بودن» . در جوامع مقلد نوسازی شده از بالای بدون توجه به ساختار سازی .ما شاهد نقطهء مقابل برایند تجدد خواهیم بود . چون : استبداد و توتالیتاریسم و کلیت خواهی . .. آنومی یا بی نظمی اجتماعی ... ناپیوستگی امور ... محو یا کمرنگ گشتن حقوق مدنی و اقتصادی و سیاسی . و سراب لیبرالیسم و آزادگی .
درواقع لیبرالیسم وجه ناگسستنی تجدد است . شالوده تفکر آن: انسان مداری.. آزادی .. برابری همه دربرابر قانون و قانونمداری است . قوانینی که در جهت همایت از انسان و با هدف انسان مداری و آزادی بدون قید و شرط و دست و پا گیر و محدود کننده ذات انسانی و پیروی آن ، آزادی انتخاب و تفکر و بالندگی است
آزادی بمعنی رها بودن از هرگونه اجبار و سلطه … آزادی بمعنی انتخاب و خود مسئولی و مشارکت در انجام امور و انتخاب مسیر و عوامل تابعه انسانی است . لذا ، یکی از ارکان توجه لیبرالیسم نو . محدود کردن و کوچک کردن دایره نفوذ و قدرت هیئت حاکمه و دولت است . چراکه، هرچه وسعت عمل و دایره قدرت یک حکومت وسیعتر باشد« وسعت اقتصادی . سیاسی . اجتماعی »، آزادی و فردیت انسان، محدودتر و فشرده تر گشته و در تحت سلطه وقدرت حکام در می آیند
آنچکه در تفکر مدرن و پیروی آن لیبرلیسم نو ...آشکار است : این است که هیچ فرقی بین انسان شهری با روستایی. هیچ فرقی بین کارگر و کارفرما . هیچ فرقی بین فقیر و غنی،. نیست . و هویت انسانی ملاک تشخیص است . نه، تمایزات کاذب قراردادی . بنابراین. آزادی بدون قید و شرط، از حقوق اولیه و محرض انسانی است. و از همین روی است که . اولویت به فاکتورهای مصنوعی اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی چون : طبقه اجتماعی – دیوانی یا اداری– مذهبی- مالی – نژادی و زبانی ... تعلق نمیگیرد و برابری در قانون و برخورداری از آزادی . جزء لاینفک و جدا ناپذیر انسانی است
درواقع تبلور این نگاه در دمکراسی و آرایش آن نقش مهمی دارد : مشارکت فردی – آزادیهای مدنی – حکومت قانون و حاکمیت مردم و حق انتخاب و رقابت آزاد و سالم و برابر … چهره واقعی دمکراسی است.
آیا برتری ایمان و یا درجه خلوص مذهبی . مدارک دانشگاهی . ثروت و قدرت . محلی از اعراب در دمکراسی میتواند داشته باشد !؟ اگر چنین شود که امروز شاهد هستیم !؟ آنچکه بر انسان و جامعه حاکم است. نه، دمکراسی... بلکه اسمی از دمکراسی است.. با واقعیت استبدادی – استحماری – تفوق عدهای بر همه …! نظامی که شالوده آن . نه، برابریست … ونه ، عدالت و احترام بحقوق طبیعی و مسلم انسانی . نظامی بانام دمکراتیک .. اما واقعیتی تزویری و عوامفریبانه و استبدادی . نمونه بارز آن : جمهوری اسلامی در ایران است با همین اوصاف .( شتر مرغ )
نظام یا مکتبی که انسان را فاقد تعقل و آزادی میانگارد … چگونه میتواند متجدد و مدرن و روی به رشد باشد !؟ چگونه میتواند مدعی روش دمکراتیک باشد !؟ جگونه میتواند برای انسان بدون هیچ وجه خاصی مثل : ایمان . صالحیت . ولی فقیه . امام . مرجع فکری یا مذهبی … ملاک را انسان و انسانیت و احترام بحقوق طبیعی و مسلم او . درنظر بگیرد !؟ و به رأی او احترام گذارد !؟ و بحق آزادی و انتخاب و مشارکتش، معتقد باشد !؟
نظام و سیستم مکتبی_ سیاسی یا مذهبی . با این خصوصیات و عملکرد . نمونه بارز یک نظام فاشیستی است. یکی از خصوصیات یا اوصاف اینگونه نظامها : عوامفریبی – دماگژیست ( تکیه بر احساس و عواطف مردم ) - ضدیت با تجدد – عدم احترام بحقوق افراد... میباشد. درظاهر، مدعی همه برتریها است ..! و در واقع، ناقض همه آنها . آیا نمونهای بهتر از رژیم جمهوری اسلامی ایران در عمل میتوان برشمرد !؟ نفی لیبرالیسم . نفی دمکراسی . نفی سرمایه داری . نفی علم . نفی آزادی فرد . نفی برابری انسانها . نفی عقل و برخوردار بودن از این امتیازها … همه و همه ، شاخصهای تفکر فاشیستی و نظام فاشیستی است . و جمهوری اسلامی ایران ، مثال بارز این مدعاست. با ولی فقیه و انتصابات مدیران و نمایندگان و بی توجهی و بی احترامی به شعور و تفکر دگراندیش و اختیار و تعقل در انسان
آنچکه هویدا است.این انحطاط سیاسی . اقتصادی . اداری و اجتماعی حاکم بر ایران . نتیجه همان عوامل و ساختارهای نا آگاهی از مفهوم مدرنیته و متعاقب آن ،نظام فاشیستی و سلطه و اقتدار دولت .. بر کلیه شئون زندگی انسانی و بی توجهی بخواست و تفکر و حقوق و آزادی مبرم و واقعی ایرانیان است
امروزه . عصر کلیت بافی ، تمرکز ، مدیریت و خط دهی از بالا ، وحدت گرایی ، ابدیت و ازلیت پنداری . گذشته است.انسان در عصر مدرن: یعنی پراکندگی در عین انسجام . تنوع گرایی درعین هدفمند بودن . گرایشات و جامعه جهانی.. اقتصاد جهانی .. رشد جهانی است . نه، الگو سازی و یک دست سازی ...و بلکه متنوع اما مبتکرانه و همسو با زمان و همگام با تحولات جهان است
همچنانکه در علم ،اصل نسبیت حاکم میشود . در فلسفه و نگاه اجتماعی پست مدرن یا مخالفت با هر نگاه و نظر کلی و محتوم ، در حال شکل گرفتن و باز نمودن مسیرهای نوین در تجدد یا مدرنیته و زندگی انسانی است.. این تحولات را در حوزه اجتماعی. اقتصادی . سیاسی. بخوبی میتوان شاهد بود
البته آنچکه اشاره گشت. مواردیست که در ایران یا نداریم و یا، درجهت عکس آن عمل میگردد . یعنی حقیر پنداشتن انسان و قوانین و دستورات غیر قابل تغییر مذهبی و برتری مذهبیون بر دیگران..! و تصمیم گیرنده و رابط و شارع تحکم الهی..! بروی زمین.. بعنوان ولی فقیه یا امام یا جانشین و منتخب خدا در زمان حال ..! که البته نه، پاسخ گوی مردم...! بلکه انتخاب شدهء عده ای قلیل بنام آیات و حجت خدا ..!!جهت تحکیم و تفسیر_ عدالت و ارتقاء انسانی ..!! و رهسپاردن بسمت نو ع تفکر یا اوهام برتابیده از تفکرات عصر حجری او .
برداشت و تفهمی که حداقل مربوط بعصر تاریک اندیشی و جهل است. نه، مدرنیسم یا اومانیسم یا انسانگرایی و انسان مداری.
افکاری که از قرون وسطی باین سمت. عوض نشده است.!! آیابا چنین تفکری ! و چنین عملکردها..! که جمهوری اسلامی ایران، دارا میباشد، میتوان به فردای بهتر و رشد و بالندگی و انسانیت و زندگی _درخور انسان دست یازید !؟
جایگاه تفکر و موقعیت انسان ایرانی چیست؟ حقوق مسلم انسانی یعنی: آزادی . برابری . تفکر و حق انتخاب در جمهوری اسلامی ایران، کجا است !؟ و آیا غییر از آنچکه تا امروز از آن برآمده است. میشود توقعی دیگر داشت !؟ ما ایرانیان منتظر چی و چه کسی هستیم !؟ آیا کسی دلسوزتر از خود افراد.. ، برای هر شخصی وجود دارد !!؟ آیا غیر از پی روی از احکام عقلی ... امکان رسیدن به سعادت مهیا میباشد..!؟ عقلی که در گذر زمان ... و همسو با تحولات خود انسان آبدیده گشته است .
به امید فهم امروز...و انتخاب اصلح نسبت به گذشته و حال. با توجه به تجارب و امکانات بالفعل ... که میتوانیم بالقوه گردانیده و با خود باوری و خود اتکایی... و احترام متقابل به دیگران .برای رسیدن به حد و درجه انسانی، چون دیگر ممالک و دیگر انسانهای آزاد و خود مسئول .اقدام نماییم .
پاینده ایران و ایرانی و برقرار باد آزادی
پژواک همه /HRZT
اشتراک در:
پستها (Atom)