پژواک همه \ ۲۰۱۱/۱۱/۰۵ 

( آزادی ) chist

مهمترین مشغله انسان، حیات و ادامه حیات است . درفرایند حیات، موجودات زنده دارنده برخی عوامل ذاتی چون: قدرت و تعقل ،گشته تا جهت 

بهرهبری از امکانات موجود و قابل حصول بتوانند به لذت و تداوم خوشنودی در حیات دست یابند. 

خصوصیات تفکر و تعقل انسان، اورا وامینماید به کشف راههایی که بتواند در رسانیدن انسان بخواسته هایش ، برایش مثمر فایده باشد . تعقل 

و پروسه آن، ناشی از تجارب است . و تجارب سازنده راهکار و تفکر . که حاصل از کارکرد چندین سیستم در انسان است. پس 

آزادی مقوله یست ؛ مجازی - انتزاعی - ثانوی . که جهت ارضای انسان برای رسیدن به خواسته هایش در جریان حیات، بپردازش درآمد . بنابرین 

اگر انسان نباشد، آزادی نیز مفهوم نخواهد داشت. آزادی مجازی است. یعنی

پدیده ای که عینیت و یا وجودش غیر حقیقی و خارج از عملکرد حواس ، ماهیت وجودی ندارد مثل : تصویر در آیینه 

انتزاعی است ، یعنی : حاصل از تفکر و استدلال عقلی است. مطلبی که در غیاب موجود حیاتمند متعقل . موجودیت نخواهد داشت .مثل : 

خاطره - عدالت - زیبایی 

ثانوی است . یعنی: مقوله ای که وجودش منوط به عامل یا عوامل دیگریست. و خودبخود نمیتواند وجود داشته باشد ، مثل : حرارت - روشنایی - تفکر -عدالت و جرم. بنابرین؛ آزادی مقوله یست که با حضور و وجود انسان. انسانی که دارنده عقل و پردازشگر تفکر است . زاده میگردد . پس هرکجا که انسان هستن مییابد، آزادی نیز قابلیت بروز و ثغور پیدا میکند و از انسان، منفک ناپذیر است .

آزادی را میتوان چون ظرف یا فضای قابل اشغال شدن توسط انسان تلقی نمود. اگر انسان ،جهان و آزادی را بمصابه این ظرف تشبیه کند. بعبارتی،

با زایش یا تولد یک انسان، این ظرف و فضای فرضی . میباید به اشتراک و بهرهبری برای انسانها گشته و قابل دسترس همگانی باشد. 

ازانجایکه انسان یک زندگی اشتراکی و اجتماعی را معقول دانسته و پذیرفته است. و از آنجایکه این فضا و ظرف فرضی ، نیز محدود و نسبتا ثابت

است. لذا، برای امکان بهره جستن از امکانات موجود. انسان محدودیت ها و قواعدی را جهت قابل استفاده گشتن این امکانات برای همه، بوجود آورد ( قوانین و قواعد اجتماعی و مدنی ). 

وجود و تقنین قواعد اجتماعی توسط سیستمهای اداری ( حکومت )، دلیل بر این نیست که هر آنچکه یک بخش قلیل.. یا سیستم .. یا فرد خاص .. 

برحسب میل خود، بخواهد و بتواند. آزادی را از انسان صلب نماید . آزادیی که گفتیم رابطه مستقیم با حیات و انسان بطور اخص دارد . پس 

صلب شدنی.. و محدود یا تحت انقیاد قرار دادن فردی نیست. که یک فرد یا سیستم .. بتواند برحسب میل خود، انسان را محروم از آزادی نماید.

بلکه، تا رضایت و میل پذیرش آن محدودیتها از طرف انسان پذیرفته نگردد. قابلیت اجرا نخواهد داشت . بنابرین 

خرد جمعی حاصل از زندگی اجتماعی، انسان را بپذیرش برخی محدودیتها. ترغیب مینماید. یعنی پذیرفتن هرانچکه خود تصور میکند لازمهء تداوم 

بقا و حیات شخص خویش است را، برای دیگران نیز بهمانگونه و همان شدت، پذیرا باشد. بدینوسیله، هم خود و هم دیگران، میتوانند به نیات و 

امکانات کسب رضایت و نهایتا، زندگی مطلوب دست یابند.

انسان یک موضوع خاص را پیگیری میکند. آن حیات، و تداوم رضایت در حیات است. چرا که، بودن را در یک وضعیت قابل اراده و مطلوب، لحاظ 

می کند. آزادی یعنی امکان تدارک خواسته ها . بنابرین ، اگر این امکان بهرهمندی وجود نداشته باشد. تداوم حیات مفهوم خود که همانا 

برخوردار گشتن از عوامل لذت .. است،را از دست میدهد. و انسان را به شیء مبدل میسازد. مهره ای و سازه ای خالی از اراده و پویایی . که 

درینصورت، ناقض اصل و ذات انسان _متعقل و مدبر .. است. نتیجه مذکور 

با تولد هر انسان، آزادی که از شاخصهای ثانوی و برآمده از نیروی تعقل است. نیز همراه او بدنیا می آید. البته ، درصورت پذیرش زندگی 

اجتماعی. انسان خود خواسته به تقلیل میدان و گسترهء آزادی خویش، جهت همسویی با زندگی اجتماعی و مواهب آن، رضایت میدهد. اما 

فراموش نباید کرد که این تقلیل با رضایت فرد است. در غیر اینصورت 

انسان میتواند محدودیتهای زندگی اجتماعی را نپذیرفته ، و بصورت تنها .. با بهرهگیری از کل آزادی غیر مشروط ، بدور از اجتماع بسر برد.

از آنچکه آمد چنین مینماید که ؛ میتوان به آزادی بعنوان یک مقولهء جدایی ناپذیر از انسان ، نگاه نمود. اگر چه خود انسان بخاطر یکسری 

اشتراکات احساسی.. و مادی .. که ناشی از زندگی جمعی است ، حیطه و گستردگی این آزادی را ترسیم و تقلیل نمود. چراکه در ازای این

تراکم و مرزبندی آزادی، از مواهب زندگی اجتماعی و زندگی جمعی سود میجوید.

آنچه نیاز بدقت و توجه دارد، اینست که ؛ خود زندگی جمعی یا اجتماعی نیز یک مقولهء اضافی است. و هر مقوله ای که در مقام اضافه 

قرار گیرد، به یک مضاف علیه .. ، یا یک موضوع مستقل نیاز دارد. تا به آن اضافه گردد و معنی پیدا کند. مضاف علیه زندگی اجتماعی، همانا 

حیات و ذی حیات، یا انسان و همهء ملحقاتش است . و آزادی یکی از همین ملحقات انسان است. بنابرین 

اگر قرار باشد برای حفظ موضو ع اضافه یا بعبارتی؛ برای حفظ مضاف . مضاف علیه را نادیده گرفت ! بعبارتی ؛ اگر قرار باشد انسان و آزادی ، 

قربانی زندگی جمعی یا اجتماعی قرار گیرد !!! آزادیی که امکان و فضای قابل دلپذیر کردن زندگیست ، اگر فنا گردد. یا آنچنان محقر و محدود 

گردد !! بدیهیست که مفهوم حیات یا زندگی .. دیگر رنگ شادی و پویایی را نخواهد داشت. 

ازگفتار فوق به اشتقاق بین عوامل اجتماعی و عوامل فردی میرسیم . یعنی ، انسان در عین آزادی فردی خود . بخاطر بهرهبری از منافع 

اجتماعی. بخش زندگی اجتماعی را که منوط به تقید و رعایت قوانین اجتماعی است را. از زندگی فردی و خصوصی خود تفکیک مینماید. این 

دوگانگی در آزادی، درواقع راهکار عقلی انسان متمدن و شهریست .

با این راهکار یعنی تقسیم بندی زندگی شخصی و اجتماعی. انسان توانایی و امکان بهره گیری از آزادی را در عین رعایت مقررات اجتماعی 

جهت دوری گزیدن از عواقب محدودسازی اجتماعی بر ساختار روانیش را . تسهیل یا قابل تحمل مینماید. 

آنچکه مقصود از این نگارش است . اینست که :

در ایران هنوز. نه، حکومت و نه، برخی از مردم، بدلیل ضعف یا عدم تبیین و تحلیل صحیح از انسان و آزادی و ضعف قواعد و قوانین و عدم تفکیک 

بین زندگی فردی و گروهی . آزادی در چنبرهء مشکلات ناشی از همین تداخلات ... کمرنگ یا منحرف از مسیر تحول آفرین خود قرار دارد.

به امید درک این دوگانگی در حیطهء عمل آزادی ، جهت ایجاد یک جامعهء آزاد و پر بار و متحرک. درعین احترام به آزادی فردی تک تک ایرانیان .. و 

حسن توجه به تواناییهای بالقوه موجود در جامعهء مدنی .. بعنوان یک شاخص و تقویت کنندهء فرصتهای بیشتر برای انسان.

پایدار باد ایران آزاد... و ایرانیان آزاده . گروه پژواک / آزادی. عدالت و حقوق بشر برای ایران : پژواک همه 

HRZT آذر ۱۳۹۰
hambastegy
جستارهای... سبز 

تصمیم دارم آنچکه از تولد جنبش تا کنون ذکر کرده بودم را باز بینی نمایم 
: همبستگی 

نمیدانم.. آیا تا بحال یه همبستگی فکر کرده ائید ؟ یا 
از خود پرسیده ائید، که همبستگی چیست ؟ چگونه بوجود میآید ؟ به چه کاری میآید ؟ آیا همبستگی به معنی ازخود دور شدن است ؟ خودرا فراموش کردن است ؟ از خود گذشتن است ؟ یا 
آیا همبستگی شکل دیگری از بخود رسیدن است ؟ بخود اهمیت قائل شدن است ؟ خودرا از مرکزیت تحت فشار.. رهاکرده و بسیط کردن است ؟ 
اصلاً . این خود ، چیست و چگونه است ؟ آیا این خود. همان هویت است ؟ حوزهء وجودی خود، منوط به چیست ؟ آیا بدون دیگری.. خود ، مفهوم یا ملزم به تفکیک میگردد ؟ آیا همبستگی به منزلهء خود جمعی است ؟ خودی که با دیگران... تکمیل میگردد ؟ خودی که در دیگران.. و با دیگران.. جستجو می‌شود ؟ آیا همبستگی بمفهوم گسترش خود است ؟ تقویت خود است ؟ آیا همبستگی بمعنی خودی است که با خود دیگران.. همسو میگردد ؟ وسعت میابد ؟ بالنده تر و پویاتر میگردد ؟ آیا وقتی از همبستگی سخن میرانیم. منظور، خود مدنی است ؟ خود اجتماعی است ؟ خود بزرگ‌تر شده از فردیت نامسئول نسبت بدیگرانِ.. شیفتهء خود ؟ آیا مینوان گفت. همبستگی یعنی خود ِ بالغ و جامع ؟ آیا همبستگی یعنی خود، با چگالی زیاد.. اما سنگین و دور مانده از دیگران . یا خود با حجم فراخ .. اما سبکبال و با قابلیت بیشتر و نزدیک به دیگران ؟ راهها و روشهای رسیدن بهمبستگی چگونه است ؟ اگر همبستگی را بعنوان بزرگ شدن خود و متحرک‌تر .. و با دیگران همسان گشتن بدانیم... اگر همبستگی را گسترهء خود بدانیم... اگر همبستگی را قابلیت و توانمندی... و بسیط شدن، تلقی کنیم ؟ چگونه میتوانیم به آن برسیم ؟ 
اگر همبستگی را بمنزلهء هماهنگی و هدفمندگشتن اجزاء تشکیل دهندهء یک جامعه و کشور تلقی کنیم... دراینصورت، هرچه یک جامعه یا کشور، مترقی تر و متمدن تر... گشته و از شکلهای قدیمی و سنتی و کهنه. به مدنیست و مدرنیت و مدنیت .. پیش برود. راهها یا اشکال همبستگی و عوامل ساختاریش از فردیت و محدودیت... به جمع و تشکل و هدفمندی و سازمانیابی و تقسیم کار و وظیفه و مشارکت و معاشرت... نزدیکتر میگردد. 
اگر نقاط پیوند انسان‌ها در گذشته را ناشی از؛ قبیله.. طایفه.. مذهب.. اقتدار حکومت.. زبان و فرهنگ مشترک. تلقی نمائیم. در عصر و روزگار جدید؛ 
تحولات صنعتی.. نوسازی.. شهرنشینی.. زندگی صنعتی.. پایه‌های قدیمی همبستگی را سست یا تضعیف مینماید. اما، تضعیف عوامل قدیمی همبستگی به معنی این نیست که در عرصه اجتماعی. همبستگی بکلی از بین میرود.بلکه اشکال یا عوامل ساختاری همبستگی. متحول شده و تغییر مبدأ داده و کارویژه های قدیمی عوامل سنتی ( فرهنگ . زبان. مذهب. طایفه و..) بدلیل تغییرات زندگی و گسترش شهر نشینی و - پراکندگی قبایل و طوایف و ادغام و درهم تنیده شدن آنان با یکدیگر در زندگی شهر نشینی و مدرن.. باعث بوجودآمدن صوّر دیگری از عوامل بوجود آورندهء همبستگی میگردد. امروز با داده‌های جدید علمی و تغیرات متعدد در روش زندگی و توسعه و مدرنیزم. عوامل یا سازه های پدیدآورندهء همبستگی نیز تغییر کرده و اشکال و روشهای دیگری برای همبستگی تعریف و تعیین گردیده است.
الف- همبستگی هنجاری یا همسوئی بین ارزشهای فرهنگی و چگونگی رفتار حاصل از آن در صحنهء عمومی
ب- همبستگی ارتباطی یا گسترهء ارتباطات در جامعه، در همهء اَشکال آن 
ج- همبستگی کارکردی یا ارتباط تنگاتنگ و ارگانیک بین ساختارهای اجتماعی و مکمل گردیدن این سازمانها( ساختارها) در جهت یکدیگر. برای بهبود اثر و ایحادهارمونی بین نیازها.. و برنامه‌ها 
د- همبستگی فرهنگی یا ارتباط عوامل فرهنگزا و شکل دهندهء ارزشهای مشترک در یک جامعه 
اصولاً امروز هر چهار تیپ همبستگی که فوقاً اشاره گردیده است، اهم اشکال همبستگی است. البته برحسب اولویت و زاویهء دید به اهمیت همبستگی از منظر سیاسی و علوم اجتماعی. موارد الف-ب-ج، مطرح تر و اثرگذارتر با جوامع امروز و روزگار - معاصر تلقی میگردد. چرا که همبستگی فرهنگی که منبعث از فرهنگ و ارزشهای فرهنگی و زیرمجموعه های آن؛ زبان- مذهب- سنن- نژاد و طایفه.. . شکل دهندهء جوامع سنتی و دور از یکدیگر(پراکنده) بوده است.درحالیکه فرهنگ بتنهائی امروزه برای همبستگی، دیگر نمیتواند کارائی کافی داشته باشد. زیرا 
در جوامع مدرن، هنجارها از شکل قدیمی خود به تعاریف و اشکال جدیدتری تبدیل میگردند. اصالت و هویت هنجارها در رفتار و گفتار فرد در دورهء تجدد. بعلت اختلاف و دوگانگی اخلاق حاصل از اعتقادات شخصی و افعال عمومی در بطن زندگی اجتماعی( ضوابط و قوانین مدنی) بخوبی این دوگانگی را ملموس میکند.این تکثر مبانی پیوندزا...جایگزین زیر مجموعه های فرهنگی، در جوامع مدرن امروزین شده است.
در همبستگی هنجاری ، ازطریق نهادینه شدن مسائل فرهنگی در ساختار اجتماعی.* 
جوامع مدرن.که ترکیبی از افراد مختلف السطح و زبان و فرهنگ و مذهب..است. تبعاً , هنجارهائی را انتخاب میکند که بتواند. مولتی هنجارهای اخلاقی را، دریک شکل منظم تقنین یافته.. یا جاافتاده خودجوش. تثبیت نماید. ازینرو, ساختار اخلاقی فرد در یک کلانشهر.. با اخلاق و باورهای مناطق کوچک و منسجمتر... متفاوت میگردد. بنابراین همبستگی هنجاری. رابطهء مستقیمی با نظام اجتماعی پیدا میکند. نظامی که دربر دارندهء یک زندگی معنادار و هدفمند جمعی است
همبستگی کارکردی:که درآن ملاک، قداست.. قدمت..یا سیطرهء باورها نیست. بلکه *
عملکرد مثبت و چگونگی روابط فی مابین اجزاء سازندهء همبستگی مهم است. که بایستی این ساختارها... مگمل و تقویت کنندهء یکدیگر باشند.که نهایتاً باعث تعادل و ارتباط بین عوامل سازندهء جامعه مدرن مثل؛ سازمانها.. احزاب.. گروهها... خواهد بود.چراکه زیرساخت و مقصود این عوامل سازندهء جوامع مدرن. هدفمند و با طرح و مقصود خاص خود بوده ..و هرکدام از عناصر اجتماعی. جهت تشکل دهی..و گردهم آوردن ..و پیوسته سازی.. هستند. همبستگی کارکردی،مانع از استقلال نسبی و منافی با منافع افراد گروه.. نمیباشد. بنابراین، درجوامع مدرن.. همبستگی از نوع کارکردی. بدلیل همین استقلال و میل باطنی و قوائد مورد پذیرش افراد. عامل اصلی فرد در پیوند اجتماعیش میگردد
و سرانجام. همبستگی ارتباطی: که نقش اصلی در آشنائی..واستمرار میل بهمکاری *
و نقشی مؤثر در ایجاد همبستگی اجتماعی دارد.چراکه، شناخت از ارزشهای فردی..و جمعی...کارکرد و توانائیهای مثبت عملیِ ارزشها...نهادها...گروهها.. در یک گسترهء اجتماعی مرتبط،بوجود میآید. و امروزه عوامل ارتباط جمعی. توانائی انتقال عقاید و نظرها.. را در جهت آشنائی با یکدیگر و بهره گیری از اطلاعات مفید برای ارتقاء سطح افکار عمومی و شکل دهی.. و ایجاد پیوند، درکل کشور ایفا میکنند. لذا
رابطه بسیار نزدیکی بین همبستگی کارکردی..و عوامل ارتباطی..وجود دارد.عوامل ارتباطی همانند پلی میشوند. جهت نزدیک کردن عوامل کارکردی با عوامل هنجاری، که حاصل آنها... تداوم یا قوت همبستگی در کل نظام اداری..وسیاسی..و اقتصادی کشور میگردد.آنچکه یک جامعه از فرد میطلبد...درک همین نکات و کمک کردن بانجام امور در سمت و سوی اعمال، و باورمند گشتن خود به توانائیهای خود و تبادل این امکانات.. بادیگران.و بهره مندشدن از امکانات دیگران و امکانات حاصل از این مجموعهء فرهنگی.. هنجاری.. سازمانی.. اجتماعی، سازندهء ساختارها..و مرتبط کننده و همسوئی ساز باهم.جهت بوجود آوردن سیستمی اداری..سیاسی..مبتنی بر قواعد و قوانین مدون.با هنجارهای هماهنگ و سازه های کارآمد. در سطح کشور و جامعه و فرد... بر یکدیگر و برای یکدیگر . میگردد
و همینطور که ملاحضه شد.حکومت نقش بسزائی در ایجاد همبستگی دارد؛با قانون گذاری و اجرای صحیح آن. بدلیل اینکه دولت، بمثابه یک پدیدهء حاصل از ساختارهای مطرح جامعه است. برایندی است که از عملکردهای هنجاری ساختارها .. در یک شبکهء گستردهء ارتباطی. بعنوان ناقلین خواهشها.. و باورها..و توانائیهای فردی.. در شکل دولت گرد میآید. که در درون یک سیستم متکامل.. و متجانس.. به راس امور اداری میرسد. همچنین؛ برنامه‌های متخذشده دولت نیز. که ناشی از انتقال همان نیازهای بستر جامعه، بخود بوده است را تنظیم و تدبیر و تقنین میکند. و بدینصورت نیاز جامعه،از یکسوی ..و جهت دهی و آموزش و رشد.. که تبلور آن در توسعه جامعه و توسعه اقتصادی و نهایت... منافع ملی و کشور خواهد بود،حاصل میگردد. بنابراین؛ نوسازی.. توسعه و عمران..مدرنیزم و رشد..(چه فردی..و چه جمعی..) محصولیست که از همبستگی و اشکال گوناگون آن بوجود میآید.یا بعبارتی دیگر. همبستگی سازندهء مسیر مطلوب. در جهت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. همبستگی نتنها وسیلهء تعالی روحی و اقتصادی و امنیتی افراد در جامعه است. بلکه سازنده حکومت مدرن و سازمانهای مدرن.. که غایت وظیفهءشان. حفظ و برآوردن حوائج و نیاز جامعه مدنی است، میباشد. وقتی جامعه پویای مدنی، نیازش برآورده میگردد.مسلماً افراد..یعنی سازندگان و بوجود آورندگان جامعه مدنی نیز...خرسند و متعالی و روبه گسترش خواهند شد. این یک سیکل یا دایره است. که از فرد شروع گشته..و افراد را برحسب فاکتورهای فوق. بکلیتی واحد تبدیل میکند که نیازها..و تمایلاتش. شکل دهنده و سامان دهنده دولت میشود.دولتی که موظف بحفظ ساختارهای مدنی و تسریع در قابل دسترس شدن آن تمایلات، جهت ارضاء و برآوردن نیازهای شهروندان خود گردد. گردش این فرایند در این سیکل... یعنی رشد.. یعنی رضایت فرد.. ایجاد حس همکاری و مشارکت است.

آنچگه میتوان دریافت.اینست که نادیده گرفتن هویت فردی و همبستگی ملی 
به ازای یک ایدئولوژی.. یا طبقه و گروهی خاص. مثل: اضافه نکردن چسب بین چند یا چندین پارهء مجزا و منفک از یکدیگر است. که در عمل نتیجه ائی منطقی. یعنی یکپارچگی یا تشکل را بدست نمیآورد. بنابرین، ملت سازی.یعنی پیدایش نهادهای ملی و مشترک ساختاری(نهادها) و ارتباطی وحدت آفرین. و پیدایش هنجارها یا ارزشهای قابل ملموس و قابل عمل در ارکان اجتماعی کشور. و 
دولت مدرن یعنی: استقرار نظم در یک منطقه(سرزمین) معین. بعلاوه تلاش جهت همسوسازی فرهنگی از کانال نظامهای آموزشی..و ایجاد فضای مطلوب جهت مشارکت عمومی در سیاست و برنامه‌های کلی کشور. که از طریق تقویت همبستگی ملی، که ناشی از توزیع خدمات رفاهی برابر. گسترش امکانات رشد برابر. ایجاد فضای اطمینان بخش در بستر جامعه بکمک قوانین. و امکانات ابراز وجود و عقیده در افراد. که منجر به احساس مسئولیت پذیری..و مسئولیت خواهی. در بین افراد، بصورت هویتهای شخصی
شغلی- تحصیلی- طبقه ای- سیاسی-خواهد شد. که هرکدام از این‌ها وسیله ایست جهت تشکل- سازمانیابی- مشارکت.. در نظر و عمل ارگانیک .وآن دولتی ملی است که با یک ساختارمنطقی و منبسط و مرتبط. باهمین عوامل اجتماعی. پدیدآمده باشد.بنابرین شناخت از هنجارها..تطبیق بین هنجارها.. کارکرد و دامنه وسعت این هنجارها و تقارن منطقی و طبیعی آنان درهم..و باهم.. جهت بهینه سازی و داشتن راندمان عملی بهتر آنان. از وظایف یک دولت مدرن ملی است
بازبودن مجاری ارتباطی دولت با جامعه و نهادهای اجتماعی... اثرگذاری و اثرپذیری از افکار عمومی.. استقلال نظر و عمل نهادهای اجتماعی و ارتباطی... نتیجه‌ای که ببارمیآورد. همان همبستگی ملی و حس مسئولیت و وحدت نظر و عمل پیداکردن جامعه و نهایتاً کل کشور. بعنوان یک مجموعه واحد و مشترک و ملی. خواهدگشت. بهمین .. دلیل امروزه. نه.. یک فرد خاص. نه...یک ایدئولوژی خاص … ونه...یک زبان خاص... توانائی انجام پذیرکردن اینهمه را ندارد. امروز... عصر اشتراک نظر... اشتراک عمل... اشتراک هدف... و گروهی عمل کردن است. با اقتصاد جهانی... و بتدریج .نظام جهانی 
به امید نزدیکی و ائتلاف سیاسی... همهء ایرانیان. با هر زبان.. هر لهجه...هرقومیتی 

پژواک همه . جستارها .. ادامه دارد HRZT
پژواک همه        astghlal.aazadi .hokomat Irani                                   حرزط 
مقدمه‌ای بر مقاله: استقلال آزادی حکومت ایرانی 18.10.2010 
چیدمان فرهنگی... و مقدمات حکومت ایرانی 
فرهنگ بمثابه درختی است که دائم شاخ و برگ تازه میسازد و زندگی را متداوم می گرداند ، اما اگر از شاخه‌های جوان آن کاوش کنیم مطمئناً به تنه و ریشه آن خواهیم رسید که فقدان یا پوسیدگی ریشه، بحکم نابودی همان جوانه ها است 
آنچکه سرآغاز فرهنگ ما میباشد : عزیمت انسان از آفریقا بسمت آسیا درهزاران سال قبل از میلاد و مجدداً برگشت به خاور میانه بین 30.000 تا 18000 سال ق م .که تحولات و رشد شگرفی در حوزه فرهنگ و تمدن و دانش این انسان پدید آمد. بعبارتی در روند این سفر . انسان ابتدائی و وحشی به انسان متفکر و سازنده و ابداء کننده و تبدیل کننده تغییر کرده بود
این تغییرات. حاصل برخورد انسان با عوامل متعدد و نوینی بود که در مسیر حرکت خود و مواجه شدن با محیطهای جدید و نیاز به درک و تجربه و دستیابی به راه حلهایی جهت کنترل و برآورد و بهره مندی از منابع جدید و راههای نوین عملی و نظری در زندگی جمعی گردید.. مطلبی که از گفتار فوق حاصل میگردد این است که : « برخورد با مسائل گریبانگیر زندگی روزمره .. تا پیش نیاید، تحولات متبوعه نیز بوقوع نمی انجامد» فرهنگ ایران باستان . برچیده ایست از تجارب و تکوین فرهنگی این هزاران سال. که بشکل پالایش یافته و منسجم شده درآمد
تفکیک خوب و بد... زشت و زیبا … فرشته و دیو … روشن و تاریک … معلوم و مجهول … ایندرایی و میترایی … دوزخی و بهشتی … و نهایت الهی و اهریمنی است. حاصل عملی این تفکیک، در ساختار و بسط قوانین و نهایت شکل و ادارهء نظام اجتماعی انسان ایرانی گشت. فرماسیون ادارهء امور، از خانواده بعنوان کوچکترین شکل اجتماعی به سرپرستی پدر یا اداره کنندهء حوائج ملزوم زندگی با همیاری زن یا مادر خانواده بود 
همین شکل؛ یعنی روش ادارهء جمعی در خانوارهایی که باهم در یک قلمروی مشترک میزیستند.. تحت نام ده یا قوم . انجام میپذیرفت . یعنی انتخاب یک شخص از بین سایرین بعنوان با تجربه ترین یا عاقلترین فرد از میان خود
در فرم وسیعتر آن .. از بین قبایل یا بهتر است گفته شود؛ از بین سران قوم . یکنفر از میان بقیه سران یا پدران موجود.. انتخاب میگشت تا امور مشترک اداره ء اجتماعی مربوط بهمه و حل اختلافات و تقسیم کار و … را بعهده بگیرد، که اورا شاه یا رهبر یا فرمانده یا … .. مینامیدند.و این فرد انتخاب شده ، در تصمیم گیرها موظف بود با شورایی که مجموع روءسا یا بزرگان منتخب بودند... مشورت نموده تا تصمیمات متخذهء او، جنبه عام یا مقبولیت عام میافت 
همانطور که فهمیده می‌شود : در نظام اجتماعی (شهری ) برخلاف دیگر قبائل یا طوائف شکارچی و متهاجم و جنگجو... ملاک درنده خویی یا قدرت جسمانی برای ریاست نیست. بلکه تعقل و درک و مدیریت، ملاک برگزیده شدن میبود. و نکته قابل توجه دیگر ؛ خرد جمعی و احترام به نظر دیگران بود که در شکل شورایی و انتخابات جلوه میکند . در این دوره تجارب صیقل خورده در روند زمان . که صحت و برتری خودرا بدست آورده بودند، بمثابه قانون تلقی شده و خرد حاصل از تجارب نسلها... از مقوله منفرد شخصی بیرون آمده و مکتوب میگردد .. فرهنگ مکتوب .. بمعنی تدریس و تفهیم پاسخهای مناسب به سؤالات پیش روی است . تا از زوال یا تکرار اشتبهات کاسته و محتوای زندگی جمعی و فردی را ...راحت‌تر و روئ به رشدتر گرداند .قبل از نگارش و ابداء خط .. تجارب انسانها (( فرهنگ نا نوشته )) بصورت شفاهی از والدین به فرزندان انتقال میافت. ادیان بمثابه همان تجارب یا فرهنگ نا نوشته محسوب میگردند.تا نوع نگاه و روشهای متخذه .. از طرف افراد .. از شکل هرج و مرج و نامنظم و فردی شده . بصورت یک روش مشخص، جهت ادامه زندگی ،از گذشتگان .. به نسلهای بعد منتقل گردد 
بهمین دلیل بود که هر از چند دهه یا صده .. ادیان جدیدتری که شکل مدرن تر شدهء ادیان قبل از خود است . بوجود میامد تا اندوخته ها و تجارب جدیدتر را بصورت اندیشه غالب نسبت به گذشته گان .. در نام و قواعد نوینی بمردم تفهیم کند.. بر حسب اینچنین نگاهی تقیّد و سماجت در مذاهب . دلیل بر تعصب بیهوده و عدم پذیرش تجارب و برداشتهای نوینتر تلقی می‌شود . که منطقامغایر با رشد و تحول خرد و بینش در زندگی انسانی است . اگر باور کنیم که دلیل وجودی مذاهب 
نه … تثبیت خدایی خاص . که تفهیم نگاه و بینش جدید و پیشرفته‌تر از برداشتهای قبل ( قوانین و باورها ) . که برای راهگشایی انسان در روند زندگیش و حل مشکل هایش ، بوجود میآید 
در‌واقع تعصب و سماجت در انکار قوائد نوین و پایبندی به قوانین گذشته ( عقاید ) . استناد به ناتوانی فرد از درک مسائل نوین یا … عدم اعتماد بخود و توانائیهای فردی خود است … در مواجهء با نو آوری و بچالش کشیده شدن باورهای قدیمی … که عدم صحت و ثبات آن باورها ، توسط فاکتورهای جدیدی که منجر به تغییر یا تحول و دگرگونی در نگاه و باورها … از خود و از جهان ، برای فرد و جامعه می‌شود ، است . فرار از خودباوری … فرار از تحول … فرار از تغییرات حاصل از اندیشه نوین … فرار بشکل تعصب مذهبی … در پافشاری به باورهای قدیمی … در مبارزه با اندیشه نوین ، تجلی میابد 
این خود ناباوری … این فرار از مسئولیت … این تعصب و پافشاری در گذشته … نه.. تنها در تقابل با نوآوری مذهبی است … که ، در تقابل با قوانین اجتماعی … در تقابل با قوانین اقتصادی … در تقابل با قوانین سیاسی و مدنی نیز . مفهوم پیدا کرده و ملموس و مشتمل میگردد . این همان ایستایی یا تحجر است . که مانع از رشد و 
تکوین و تحول و دگرگونی است . اما نکته غییر قابل انکار نهایتاً 
چیرگی نگاه و ا ندیشه ء نوین است بر تحجر و متحجرین . که امروزه آنرا؛ گذار یا رفرم .. یا نوآوری مینامند چون : فئودالیزم به صنعت … لیبرالیزم به نئو لیبرالیزم … مدرنیزم به پست مدرنیزم … دیکتاتوری به دمکراسی ...توتالیتاریزم یا کلیت خواهی به مدنیت و تکثرگرایی گرایش میابد . و این همان دیالکتیک و فرایند تحول و دگرگونی است . که از تضاد حاصل بین ا ندیشه نو و اندیشه کهنه … گذار یا تغییر و پوسته انداختن کهنه به نو می انجامد. این همان فرایندیست که زندگی ا نسانی در روند و گذر زمان بخود میگزیند.. معنی آن نابودی نیست … بلکه معنی آن تحول و دگرگون شدن و یا همان رشد و مسیر ترقی و توسعه است . بنابراین 
هنگامیکه ساختار فرهنگی هر جامعه‌ای به اوج بالندگی خود میرسد . ختم آن در دایرهء قدرت و حکومت و باورها ..تجلی پیدا میکند . این همان مدرنیت و توجه و نگاه عمومی به گذار است 
حکومت هخامنشیان .. مثال بارز این گفته است که پس از رشد فرهنگی اجتماعی در دوران حکومت مادها و حکومت عیلامیان ، در فلات قاره ایران شکل و تکوین پیدا کرد . در دوره عیلامیان نظام فرهنگی و شناخت اجتماعی در بهترین شکل ممکن در زمان خودشان است . در دوره مادها.. آشوریان .. سلوکیان .. بابلیان .. مصریان .. هندیان .. فرماسیون حکومتی در مرحله دیکتاتوری فردی و تصمیم گیری فردی و شاه خدایی است . در‌واقع ایرانیان جلوه‌ها و مشکلات دیکتاتوری و قدرت در محور فردی را نتنها در میان خود … بلکه شیوه‌های گوناگون - آنزمان را در جوامع و مناطق دیگر دیده بودند . همانگونه که قبلاً، 
بیان نمودم : « تا جامعه‌ای در بوته آزمایش مقوله ای را درک نکند ، سیر صعودی و تکوینی تا بهینه شدن را . ناخودآگاه یا تصادفی .. نمیتواند بدست آورد » . در مورد ایران ، چه در گذشته خودشان در اداره امور … و چه در حکومتهای محلی متفرق در درون فلات ایران … و هم در جوامع همسایه و دورتر ازخود . َاشکال این خودکامگی و عواقب آنرا دیده بودند . ازینرو هنگامیکه دولت پارسی در ایران پس از عیلامیان و مادها 
اَریکه دولت را بدست میاورند . ما شاهد رفتار سیاسی منبعث از فرهنگ پارسی در تشکیلات اداری و انتخاب رهبری حکومت .. بشکل متعادل تر و بقول امروزین : مردمی تر و دمکرات تر شاهد می‌شویم 
انتخاب بهترین شخص بر مبنای میراث فرهنگی و باورمندی عملی روزانه و جاافتاده در زندگی فردی و جمعی ایرانی . سیستمی که صاحبان نام و معتمدین یا برگزیدگان در شکل همان شورایی .. از میان افراد واجد شرایط، بهترین فرد را انتخاب مینمودند. شکل حکومتی که ، نه … از بالا بر جامعه نگاه کند و فرمان براند … بلکه شکل اداری و حکومتی که، در لایه‌های متعدد، جهت تسهیل کار و داشتن ارتباط ارگانیک با مردم میبود..که فرمانده یا شاه یا رئیس حکومترا برمیگزیدند.صور ایدهآلیی که در بستر جامعه بشکل فرهنگ و باور منطقی همسو و همشکل و ریشه با تصورات و امیال اجتماعی ، شکل میپذیرفت ، به جایگاه و پایگاه حکومت تسری میافت . بهمین دلیل است که در فاصله کوتاهی از تاسیسش … به یک موقعیت برتر اداری .. سیاسی .. نظامی .. انسانی_ شاخص در میان اقوام و همسایه گان و جوامع مجاور خود و حتی دورترین و قدیمی ترین حکومتهای غیرمردمی و غیر دمکرات و فردمحور و شاه خدا … که اگرچه متمول و بزرگ بودند … اما، از پایه، نا متشکل وبه ناهمگونی درون فرهنگی دچار بودند، چیره یافت و برتری خودرا نمایان نمود . جالب این بود ؛ این تفوق بشکل دادن آزادی جهت انتخاب توسط مردم آن دیارها میبود، که پس از غلبه بر حکومتهای آنان صورت میگرفت. ( آزادی در تداوم باورهایشان، و خود متقاعد شدن به برتری فرهنگی و مذهبی و اداری و ارادی در شکل فردی و اجتماعی ).رشد اجتماعی و ترفیع تفکر و برداشت ا نسانی … مقوله ای نیست که با بکار گیری از زور و روشهای تحمیلی … آنرا بدیگران باورا ند . همچون سران جمهوری اسلامی در قرن 21 که هنوز نه .. میفهمند و نه .. قابلیت تفهیم آنرا دارند 
فرمان کوروش بزرگ ،مقوله ای خلق ا اساعه نبود . بلکه حاصل از فرایند و تحول قوانین حمورابی و تجارب صده ها پیش از او در میان بابلیان رقم خورده بود . با این تفاوت که هم تصحیح شده و هم کوتاه و مختصر و مفید فایده گشتن از مزایای آن بود . نکته قابل توجه در اینجا : تفکیک پیدا کردن مفاد قانون از ارکان مذهب است. درواقع پارسیان شالوده قوانین مدنی و اداری را بابهره گیری از آنچکه تا آنروز نسبت بخود و طبیعت و بوم شناسی فرهنگی خود تجربه و فهم کرده بودند را ، پایه گذاردند.. چراکه حتی در نگاه مذهبی و باورمندی و جهانشناختی خود ، از نماد پرستی ( خورشید و ماه و ستاره و … ) و از چند خدایی ( خدای آسمان و .. باران و .. باد و .. . ) به تکخد ایی و تفکیک بین اعمال روزمره که ناشی از نگاه و نیاز و تعقل تجربی بود ، با جهان و زمان و وجود و هستیدن ( خلقت) … نیزتفکیک قائل شده و بدینگونه مسائل صوری و ا نتزاعی( مذهب) را از زندگی روزانه و قوائد آن تفکیک و تمیز داده بودند 
این تمیز قائل گشتن بین امور دنیوی و باورمندیهای مذهبی … فرصتی یا مزیتی بود که مانع از سوء‌استفاده کردن و شدن از افراد و یا قدرت حکومتی .. از مذهب،را جلوگیری مینمود. چراکه دلیل برتری برای آنان ، تجربه و خرد فردی بود که قابل اندازه‌گیری و مفید فایده قرار گرفتن را در خود جلوه گر میساخت . نه … باورمندی بمسائل مذهبی که در هرمنطقه و قومی … رنگ و بوی دیگر داشت .چون قوانین مذهبی قابلیت تعمیم به امور عمومی و جمعی را نمیداشت را . درک کرده بودند 
با یک چنین استدلالی منطقی، ایرانیان اداره کشور و امور مربوط به ملت را در قوانین موضوعه که برحسب شناخت از خود و نیازمندیهای روزانه و فردی و جمعی میبود. دریافته و استوار گردانیدند . و این رمز شکوفایی و موفقیت آنان گشته بود . رمزی خودآگاها نه و استوار بر معقولات و تجارب د نیوی . که نتیجه‌ای خردمندانه از رهگذر زمان و تمام اتفاقاتی که انسان در این رهگذر ، تا آنروز دریافته بود . نهفته شد 
امروز بعنوان نگارنده این سطور در قرن 21 بعد از میلاد . تشابهات فراوانی با ایران قرن 700 قبل از میلاد می‌بینم . این تشابهات نه تنها با ایران بلکه با آن روزگار عرصه ا نسانی و جها نیست: مثل ( تعدد جوامع، درعین آنکه از طریق بازرگانی باهم مرتبط بودند، و تبادلات نتنها در زمینه تجارت. که در ارتباط با علوم و فنون و تصورات و تعقلات و دگرگونیهای زیر بنایی فرهنگی ناشی از تحولات علمی.. که به جابجایی قدرت در منطقه و سراسر آن روزگاران جاری میبود.و. احساس برتری که در برخی از آنان نسبت به سایر تمدنها بوجود میامد.. سر آغازیدن جنگها برای تصرف بازار و کالا و معادن و استیلای فرهنگی … ) تنها با این فرق که امروز . بعلت تجارب جنگهای خونین، تلاش در تصرف و نفوذ در مناطق دیگر... بدون ساز و کار جنگیست . که پیروزی ازآن جوامعی است که میتوانند مسائل را درک کرده و راهکارهای عقلی بیشتری را برگزینند، منهای خونریزی. امروز تشکل اجتماعی .. ضوابط عقلی و حقوقی .. تسلط بر د انش و فن .. ا بزارهای توسعه و استیلای فرهنگی... اجتماعی … سیاسی..اقتصا دی .. گشته ا ند.. آنچکه بکمک آنان در آ نزمان آمد 
نه .. ادیان و خدایان مربوطه آن ، که بسیار متنوع و گوناگون بودند … وهر خدایی برای پیروانش واقعی تر و قدرتمندتر جلوه میکرد ... بلکه، برخورد واقع‌ بینانه تر آن جوامع و شناخت واقعی‌تر از خود و روزگار خود و خردمندی منتج گشته از آن واقعیات بود که فرصت رشد و تحول و پایداری آنا نرا مهیا مینمود . و باعث تداوم در عرصه های پر تلاطم روزگاران میگشت . اما امروز مجدداً ما بعنوان بخشی از نوادگان آن مردم دیار باستان . باهمان چالشهای درون اجتماعی … و برون مرزی موجود در عصری که اگرچه بیست و هفت قرن گذشته بر آن ./ امروز مردم ایران چون نیاگان باستانی خود در چالش هستند . و مواجه با دوراهی …پیش روی!! (1) باورمند شدن و انتخاب یکی از نمادهای متضاد عقیدتی- نچندان مستحکم مذهبی … (2) یا باورمندی بخود و برخوردار گشتن از خرد فردی و جمعی برآمده از تجارب و دانش و آگاهی امروز و دیروزین خود 
آیا باید همچون پدرانمان در 2700 سال پیش ، به ایجاد قوانین و نگاه واقعبینانه بخود و نظام اجتماعی ایندنیایی بپردازیم .!؟ تا سنگ بنای مناسبی همچون آنان در اداره کشور با وضع قوانین و استواری نگاه و عمل خود، بر مبنای آن خردمندیها و واقعبینی ها برقرار سازیم .!؟ یا همچون سایر جوامع و تمدنهایی که در آن ایام تحول را درک نکرده، و ازبیبن رفتند . ویا در سایر جوامع و تمدنهای خردورز … حل گشته و نابود گشته ا ند ..!؟ آیا امروز ما به باورها و اعتقادات مذهبی که هیچ ربطی با دنیا و حل مشکلات دنیوی نمیتو ا نند داشته باشند ، بپردازیم .!؟ و خود و زندگی را قربانی درگاه خدایان مذاهب نماییم . !؟ یا با توجه بزمان و مشکلات مربوط به آن .. چاره‌اندیشی نماییم ؟ 
مگر نه .. این است که نیاگان ما نیازی به ابرام و اصرار ورزیدن به تثبیت خدایی خاص و وقوف مذهبی خاص ندیدند . وهر کس به آئینی که می پسندید میتوانست در جامعه مبتنی بر اصول و قواعد حقوقی مدّون شده و منفک شده . زندگی و مسائل مبتلابه این دنیایی را … از باورهای شخصی خودش نسبت به آفرینش .. و امور دوزخ و بهشت آن . که مربوط به بخش خصوصی زندگی فرد است ، یعنی احساس و تمایل شخصی خود … توجه نمودند !؟ 
آنان .. در عرصه اجتماع... با ایجاد قوانین عام و منطقی و همه شمول .. بدون دخالت دادن عواطف و احساسات مذهبی . باهم و برای رسیدن به یک سعادت فردی و جمعی .. در یک کشور و ملت و مرز و بوم مشترک که مسلما تواناتر از خرده فرهنگها و کشورها ست .. زندگی نمودند .!؟ 
چه نیازیست که افراد مجبور بپذیرش عقاید شخصی دیگری باشند ..!؟ چه نیازیست که همه به یک شکل بخدا فکر کنند .!؟ برای پیشرفت کشور و حل مشکلات … آیا اگر همسویی در مذهب نباشد .! امکان دستیابی به توسعه مهیا نمیگردد .!؟ آیا کشورهای متمدن لزوماً اشتراک مذهبی در بین مردمش وجود داشته .!؟ آیا اعتقاد و عدم اعتقاد به یک مقوله انتزاعی و ذهنی و صلیقه ای … اثری در بهبود صنایع .. تولید محصول .. ترفیع سطح زندگی .. صلح و آرامش اجتماعی .. و بطور کلی آنچکه مادی است و با مقولات مادی سر و کار دارد … هیچ ارتباطی با باورمندی یا عدم باور به خدا ئی واحد و یکنام و مهربان و متنبه کننده و بخشنده دارد .!؟ آیا امروز که اصرار برترویج یک اندیشه و باور مذهبی در ایران حاکم است ، ایرا نیان را از کلیه مشکلات دنیوی چون : خوراک .. مسکن .. آموزش .. توسعه صنایع و تفکر و تعقل مورد نیاز ایرانی ، بی‌نیاز کرده است . !؟ آرامش را به ارمغان آورده است .!؟ 
یا بایستی تفکیک قائل شویم بین اعتقادات مذهبی با اصول و امور زندگی دنیوی و روزمره و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی . ؟ آیا دعا و نذر و التماس .. کمکی به رفع مشکلات مادی و دنیوی کرده یا میکند .!؟ یا بایستی هر چیزی جای خودش قرار گیرد و توجه گردد .!؟ دین در درون دل و خانه افراد است . و اداره امور برحسب قانون مداری و تقسیم کار و آموزش و پرورش و بهره گیری از متخصصین در انجام ا مور ی که درآن تبحر و کارائی دارند .!؟ سیاست و امور اقتصادی نیاز به کسانی دارد که در آن مطالعه و کسب تخصص نموده اند . و مدیریت میطلبد .. تا که زایندگی و تولید پیش آید . نه ... دعا و نیایش و تعصب مذهبی!!؟ 
نظم اجتماعی … امنیت اجتماعی در گروی قانون و قانونمداری است . رشد و توسعه کشور و سطح زندگی ملت … در گروی تصمیم گیریهای دقیق علمی و تخصصی است. تصمیم گیری صحیح و گرایشات علمی نیازمند آموزش و پرورش متعالی و بروز شده است . برنامه‌ریزی و تعیین برآوردهای لازم جهت شکوفائی … نیازمند مدیران و متخصصین مربوطه است که با درنظر گرفتن احتیاجات .. سقف مناسبی در سمت و سوی برنامه‌ریزی و تثبیت و تعیین راه بوجود میاورند . و همه وهمه آنچکه یک کشور و ملت را بسمت سعادت و رفاه میکشاند … نه تنها مذهب و خدای رحمن و رحیم باورمندان … که درکنار آن نظم و برنامه مندی و تقسیم کار و مسئولیت پذیری و مسئولیت شناسی است 
تشخیص راه و تعیین راه .. برای رسیدن به سعادت … اگر نگوییم مهمتراز مذهب است … کمتر از آن نیست . مذهب بخش درونی و روانی و عواطف مارا برمی انگیزاند . مدیریت و قانونمندی و تشخیص راه و برآورد آنچکه مورد نیاز در زندگی واقعی و روزمره و در بستر اجتماع است، را این تخصصها و اِعمال منطقی و عقلی است که همایت کننده و ارتقاع دهنده می‌شوند . یک جامعه آزاد و باورمند به حق آزادی . برای تک تک افراد آن ، فرصت رشد و ابراز وجود کردن را برای همه مهیا میسازد . جامعه‌ای که هم .. تک تک افراد آن منتظم و فارغ بال از جهت نیروی مذهبی می‌شود . و ازطرفی با تثبیت قوانین و قواعد عام و همه شمول، فضایی را بوجود میاورد که افراد در بستر جامعه احساس امنیت نمایند و فارغ از تهدید و تضعیف و تحقیر فردی یا اجتماعی یا سرکوب از طرف حکومت کننده گان . با حفظ احترام و حقوق دیگران . امکان رشد و زندگی بدون دغدقه برایش فراهم آید 
جامعه قانونمدار .. بهیچکس امکان سرکوب و اجحاف را نمیدهد . چه یکفرد از جامعه باشد .. و چه ، دولت و حکومت باشد . همه بطور مساوی صاحب حق و همایت شدن از طرف قانون خواهند بود . چه این افراد به یک مذهب واحد اعتقاد داشته باشند ، چه به بخشی از آن، و چه اصلاً اعتقاد مذهبی بشکل دیگری داشته باشند . هیچ ربطی به رفاه و همایت قانون و فرصت برابر برای رشد و ترقی برابر … در ازای اجرای قانون و استحقاق دریافت حقوق فردی و اجتماعی‌اش ، نخواهد داشت 
آیا این همان برابری و برادری نیست که مذهب بدنبال آن هست و مدعی آن است .!؟ آیا این همان کاری نیست که نیاگان ما کردند و نتیجه مثبت آنرا هم دیدند .!؟ 
حکومت یک مقوله این دنیایی و مربوط به روشها و اصول خردمندانه انسانی است . نه … ود یعهء الاهی … یا نمایندگی از طرف خدا ..! حکومت نماینده و منتخب مردم است . نه … وکیل خدا و مذهب 
حکومت منتخب مردم است برای انجام وظایف متقبل شده ازطرف مردم ، و او موظف است در بهترین کیفیت .. این وظیفه و مسئولیت را ا نجام دهد 
حکومت ابزاری است در خدمت کشورداری و اداره امور ملت . نه … جلاد خدا ، که به هیچ‌کس خودرا پاسخگو نداند .. جز خدا …!! که خوب میداند که خدا هم ، نه .. سؤالی مطرح میکند … و نه …در انتظار پاسخی از حکومت مدعی مذهبی مانده است 
حکومت مزد بگیر و مجری فرامین و خواست و برآورنده آمال ملت و کشوری است که با قبول مسئولیت از طرف مردم جهت انجام امور مردم … انتخاب میگردد . نه … غاصب … نه ظالم … نه جابر … نه بازجو و استحمار کننده مردم … نه صاحب اموال مردم … نه صاحب جان و ناموس و حرمت انسانی مردم . بلکه ، حافظ و خدمتگذار به مردم باید باشد . نه … جیره دهنده به مردم باشد … که خودش جیره خوار مردم است 
همه این مواردی که فوقا آمد ، آنچیزی است که نیاگان ما بخوبی آنرا دریافته بودند و به اجرا درآوردند و نتیجه آن نیز سروری و زبان زد خاص وعام شدنشان گشت. آیا عجیب نیست که نوادگان آن پاک اندیشان . امروز اینچنین در بند ظلم … در قفس نادانی نگهداشته شوند .!؟ فقط با ین دلیل که نمیخواهند تفکیکی بین مسائل مذهبی .. با مسائل دنیوی و عقلی .. که به اراده و همت خودشان وصل است . نائل گردند.!؟ تا از ثمره این تفکیک … هم صاحب مقام رفیع مذهب مورد نظرشان باشند … هم آقای خویش و صاحب اراده خویش و مالک اموال و حرمت و انسانیتشان و برخوردار شدن از سعادت و ثروت و سلامتی و افتخار و بالندگی شخصی و جمعی … تحت یک ملت و کشور آزاد و عاقل و خردمند .!؟ آیا امروز ما نوادگان ایرانیان باستان . کمتر و نادانتر از آنانیم .!؟ مگر 2700 سال از آن روزگار نگذشته است .!؟ یعنی با اینهمه توانایی … اینهمه دانایی و رشد خرد و دانش … آیا لایق یک زندگی آسوده … یک استقلال انسانی … یک اجتماع برابر و برادر و آزاده نیستیم .!؟و نمیتوانیم برای خود مهیا نماییم .!!؟ 
مشکل در کجا است ...؟ از خود پرسیده ایم .!؟ آیا این تقصیر قضا و غدر است !؟ یا . آیا این ناشی از بی مسئولیتی … ناشی است از ریا و فریب … ناشی است از بی همتی و هرکس بفکر خویش بودن و دیگران را فراموش کردن .!!؟ آیا فکر کرده‌اید ، وقتی یک جامعه با تفکر هرکس بفکر خویش بودن اداره گردد .!! هیچ فرقی با جنگل و توحش و تداوم و استمرار بدبختی و بی امنیتی … و مبهم بودن فردا و آینده برای همه آن افراد جامعه ندارد .!؟آیا فکر کرده‌اید اینچنین اجتماعی … منافعش برای یک عده‌ای خاص برخوردار از قدرت است . و بدبختی آن متعلق به همه است .!؟ 
تاکی باید نشست و انتظار داشت از غیب .. از آسمان .. از ناکجاآبادی .. کمکی برایمان برسد .!؟ آیا تاکنون این کمک … این ناجی … این امداد … آمده است !؟که هنوز منتظر هستیم !؟ مگر نگفته اند …!؟ 
نا برده رنج گنج میسر نمیشود مزد وقتی دهند... هرکس که کار کرد 
باور کنیم که امور مربوط باین دنیا و زندگی ما … با دستان خودمان و به تدبیر و همفکری و تعاون خودمان … بسته است و این گره فقط با دستان ما باز خواهد گشت ./ نه دعا ... نه امداد از غیب … نه نذر و ریا و فریب و ثالوثی 
به امید هوشیاری .. خردمندی .. همکاری و مدیریت مشکلات .. با یکدیگر در جهت، رقمزدن امروز و فردا ی بهتر . برای خود و دیگران .. و فرزندان و نوادگانمان
پژواک …. حرزط 21.10.2010


پژواک 1389 ح.ر.ز.ط

*منافع ملی *
1
**منافع ملی: منافع ملی حوزهٍ ایست از وظایف حقوق عمومی که به تعریف و بنیان اصول یعنی قانون اساسی و روش اداره کشور و جلب رضایت ملت است، مربوط میگردد . بنابراین: منافع ملی بایستی

منهای هر تعصب و تعلق خاطر مذهبی. نژادی . زبانی . طبقاتی. اتخاذ نظر و خواستگاهی مشترک، که یک ملت بر حسب توافق جمعی در حوزه منافع حیاتی و سیاسی خود, جهت حفظ و رشد و استمرار امنیت و رفاه و بهره مندی از کلیه منافع مادی و غیر مادی داخلی و خارجی قابل اکتساب، بعنوان مبنای انجام امور کشور در نظر میگیرند. که بایستی دربرگیرنده دو 2 هدف باشد: 1- داخلی 2- بین المللی


هدف داخلی(سیاست داخلی): جلب حمایت و رضایت عمومی، پرورش و وسعت دادن توانائی فردی، تامین امنیت و صلح و ارتقاع سطح زندگی مادی و غیرمادی افرادی که در حوزه این منابع بسر میبرند(ملت). که طبق اصول برابر و منطبق با قوانین مدون مدرن که در تلاش حفظ هویت و حاکمیت ملی است.بایستی تعریف و تعیین گردد

- هدف بین المللی(سیاست خارجی): با توجه به هویت و حاکمیت ملی، اخذ معیارهایی جهت برقراری ارتباطات با جهانیان در عین توجه به حفظ و بسط موقعیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ملی که دریک رابطه منطقی و صلح آمیز مبتنی بر چهارچوب قوانین بین المللی در جهت منافع و مصالح ملی انجام پذیرد
2
تعریف منافع
انسان ذاتا" بدنبال منفعت و حفظ آن است. این طرز نگاه ناشی از حس حفظ ذات یا زندگی است.اما در روند زمان و تجربه زندگی جمعی بناچار از بخشی از منافع خود صرف نظر کرده یا پذیرای انتقال و اشتراک آن با جمع میگردد.تا بتواند متقابلا" از واقعیت وجودی جمع و توانائیهای موجود در آن جهت حفظ منافع خود بهره گیرد.درواقع با علم براینکه جمع میتواند برای فردیت او مفیدواقع گردد،به اشتراک یا درآمیختگی با جمع گردن مینهد و این نگاه یابرداشت بازهم جهت بدست آوردن یا حفظ منفعت است. بنابراین در نگاه به منافع اجتماعی،همانطور که در مباحث جامعه شناسی سیاسی بآن برخورد شده:رابطه میان اندیشه و منافع از عمده ترین نگاه اجتماعیست.و ضرورتا" بایستی اندیشه با منافع مادی درهم آمیخته شود.لذا اندیشه به منزله بازتاب علایق و منافع است و بگونه ای باعث بروز انتخاب میگردد.انتخابی که از تلفیق مبانی فرهنگی.مذهبی.اقتصادی،در سمت و سوی منافع شخص بوجود میآید.از همینرو اثرگذاری و اثرپذیری رفتار اجتماعی حاصل از نیروی اندیشه،منسجم تر و پایدارتر جهت حفظ منافع شخصی فرد در جمع میشود و قوام همکاری و پذیرش جمع نیز برای فرد محکمتر میشود
** منافع اجتماعی: نگاه آن بایستی با تعیین مرام و اساس شکل گیری دولت و وظایف او مبتنی بر مفاد حقوق بشر و حکومت قانون و نگاه برابر قانون در برخورد با افراد و تلاش در ایجاد و استمرار عدالت در بین افراد باشد. ازینرو مهمترین عواملی که باید در برخورد با جمع و حفظ منافع اجتماع درنظرگرفته شود،این نگاه میباشد. چراکه بایستی ما دربرخورد منطقی،اجتماع یا جامعه را دارای یکشخصیت حقوقی مستقل پنداشته، همانگونه که یک شخص حقیقی برخوردار از تعاریف و حقوق مسلم است، بنابراین جامعه نیز بایستی بعنوان یک شخص حقوقی دارای تعریف و مرزبندی و حفظ منافع باشد. بنابراین برای درک اجتماع بایستی به فرد و علایق او توجه نمود.و در همان راستا به اجتماع نگریست

3
*منافع فرد*
بدیهیست هرآنچکه موقعیت مادی و غیرمادی را برای انسان تهیه و تدارک میسازد،در جهت اغناء و رضایت خاطر فرد، برای تداوم زندگی و علاقمندی و پویائی اوست.لذا بعنوان منافع قابل تعریف میگردد. اما
برای تحقق بخشیدن این احساس در فرد، نیازمند نکاتی هستیم
حفظ امنیت و تداوم آن. احترام به منافع فرد .و مرزبندی بر اساس همان احترام. و تکریم شاَن برابر انسانها. و ایجاد قوانین. جهت حمایت از تعلقات فردی، در ایجاد ارضاء فرد و میل همبستگی اجتماعی و همکاری خودخواسته . اورا ترغیب و تهیج میکند.و برحسب اینکه انسان در بستر اجتماع بسرمیبرد،تبعا" تداوم کار و برنامه مندی و حفظ امنیت وبرخوردار شدن برابر از امکانات موجود جامعه،در هویت سازی و ساختارسازی جامعه که همانا فرد است، موثر واقع میگردد. بنابراین.. درنظر گرفتن منافع فرد،و استمرار و حفظ منافع فرد. در ایجاد هویت
و تسهیل هویت ملی و همبستگی ملی و همبستگی ارتباطی ومشارکت اجتماعی فرد در نظام اجتماعی، تقویت و تحکیم میگردد
به امید درک واقعیات.. و تلاش و همسوئی ،و احترام گذاردن به همهء افراد در جهت بنیانگذاردن ساختارها.. بر اساس خرد و اصول متعارف علمی... نه احساسی و مذهبی یا منافع شخصی و گروهیِ خاص
با احترام و آرزوی موفقیت
05.09.2010 (پژواک ( حرزط

bayad khod josteju kard

she-r   -    poem