ایرانیان را در چه مقوله ای بگنجانیم ؟                                                                                                               
pezhvak همه

پژواک\آزادی . عدالت & حقوق بشر برای ایران

----::--- ایرانیان را در چه مقوله ای بگنجانیم ---::----      
دارم دیوانه میشوم . از اینهمه بدبختی ...که گریبانگیر ملت و کشورم
را گرفته است .

از چی گله کنم . به چه کسی شکایت کنم !؟
از دولت ؟ که یک مشت دیوانه و نادان و متحجر هستند ! دولتی که
صد رحمت به یاغیان ... صد رحمت به دزدان ... صد رحمت به
دشمنان خارجی ...! از مردم عادی و روستایی گله کنم ؟
مردمی که هنوز در شک بین نماز مانده اند ! مردمی که دلخوش به
چاه ... به نظر قربانی... به قمه زنی و سینه چاک کردن ... و گل بر
سر مالیدن برای رخدادی بیشتر از ۱۰۰۰ سال پیش در کربلا هستند ؟
به کی گله کنم !؟
به آنانیکه به سفرهء ابولفضل و سکینه و رقیه و بی بی سه شنبه دل بسته
هستند ... تا شاید مشکلاتشان از غیب حل شود ...!؟ یا
به آن دسته گله کنم . که نگرانیشان ؛ دانسینگ .. بزن و برقص .. عرق
خوردن .. یا دست دوستشان را نمیتوانند بگیرند و راه بروند ...!؟
به کی گله کنم ! به آنانیکه دلخوش سالهای سپری شده و در غم ازدست
دادن ایام شاهنشاه خوش تیپ .. هستند ! یا، به آنانیکه موضوع اتفاق افتاده
در سال ۱۳۵۷را مانده اند که انقلاب بنامند ... یا، قیام .. یا شورش ...!؟
یا ، به آنانیکه امروز برسر قرمز .. یا آبی گفتن ...تا سرحد مرگ ، بیکدیگر
حمله میکنند و خود زنی یا دیگر زنی ... میکنند !؟
به چه کسی گله کنم !؟
به آنانیکه خودشان را با مصیبت به اینترنت میرسانند ... تا صفحهء یک میلیون
لایک، برای یک شخص ... برپا دارند ...!؟ یا ، به آنانیکه خودرا به آب و آتش
میزنند تا بلکه، از یک راهی بتوانند حال دیگری بگیرند ! تا بخندند ... تا کمبود
توجه شان را از اینطریق جبران نمایند ...!؟
به چه کسی گله کنم؟ به آنانیکه میخواهند به ۳۰ سال پیش برگردند!؟ تا تداوم
دهندهء اشتباهات خمینی و قانون اساسی صناری مصوبه مجلس شورای خبرگان
سردرگم آنزمان باشند...!؟ با آنانیکه تا دیروز ، ابتدا نیم ساعت آیات قران را
به عربی نواله میکردند ... و سپس ، از عالم ربانی حضرات پیامبر و سادات
علیه السلامشان ... همچون تبغ کشان یک سوغات گرانبها ، از اندیشهء ندانم
کجا آباد ... مطروحهء آنان سخن میگفتند ..! یا، بهمین دانشمندان تبغ کش دیروز
که امروز بخارج رفته اند و گروه گروه ... قلم طلایی جایزه میگیرند .. یا ، بر
خوردار از انواع جوایز نقدی و غیر نقدی ... ومصاحبه کردنها ... و بغل بغل
تفالهء بلغورهای بلعیده شدهء دیروز را، امروز با صدها اهن و تلپ ... بعنوان
دگراندیشان مدرن ..! بیرون می افشانند ..!؟
با چه کسی درد و دل کنم !؟ با این منور الفکرهای کراواتی _ پشت صحنهء پر از
کتاب ،در تلوزیونهای جایگزین شدهء خیابان گمرک تهران ..!؟ دوزاریهایی که جز
حرف و نظرخودشان. نه، کسی را قبول دارند ، ونه. یک سرسوزن از تفکرات
مالیخولیایی خود، عقب نمیروند ...!؟
ازچی گله کنم، یا به چه کسی درد و دل کنم !؟
با آنانیکه خودرا انقلابی... خودرا وکیل و وصی همه میدانند ..! آنانی که مدعی
روشنفکری هستند ! اما، فقط به تل انبار کردگان لغات و نام و نشان و نقل قول دانشمندان
غربی چسبیده اند ..! و ای دریغ از یک جو توان تفکر ... ای دریغ ازیک سرسوزن
دانش کاربردی ...و توانایی بهره گیری از تل انبارهای طوطیوار ... و حفظ شدهء
خود ! که تنها، عایدش ...مدارک زپرتی دانشگاهی را بر سر و سینه و کلاه خود
سنجاق کرده اند ...! چراکه ، بدون آن مدارک ، هیچ فرقی با مردم عادی در عمل
ندارند !!!
وقتی برفتار .. بگفتارشان و سنگ اندازیهایشان دربرابر دیگران دقت کنیم. هیچ سودی
برای گرهگشایی بدبختی این ملت و کشور ندارند ... که هیچ، خودشان نیز سدی در
برابر دیگران گشته اند. دیگرانیکه ، میخواهند کاری کنند ... تا شاید این ملت همیشه
تحت ستم .از این بدبختیها ... از این عوامفریبیها ... ازین کاسه لیسان قدرت و ثروت
و از این دو رنگیها .. نادانیها .. نجات یابد و سری بین سرها بلند کنند . اما
در داخل ، بختک ریا.. و تحجرو نادانی ... و ازسوی دیگر ، گدایان وابسته به نظام
یا دلخوش کردهء دیگران. یا، شیخان بی عمامه .. ویا فکل کراواتیهای مدرک الدوله
و بی محتوا و فاقد هیچ توان و کارگشایی ، که جز محفوظات کتب دیگران همچون کتاب
خانه های سیار گشته اند ، با تابوهای مارکسیست -لنینیستی ، مارکوزه و پوپری ، یا
ارسطویی -غزالی و فارابی و امام جفر صادقی ... همراه گشته و بیش نیستند.
همهء اینها ، چه داخلی و چه خارج رفته گانشان . مانع و اتلاف کنندگان توان و نیات
آزادی خواهان بی دبدبه و کبکبهء گم گشته ... یا بهتراست بگویم ، له شدهء زیر دسایس
و نادانی و کمکاری آنان.که مصلوب و زخم خورده و زندانی وغمگین در ایران شده اند.
از یکسو غم ملت... غارت کشور ... چماق و چوبهء دار... در انتظار ملت. و از سوی
دیگر، خدعه های دانسته و ندانستهء این عوامفریبان .. شیخان بی عمامه ... مدرک
الدوله ها ... سینه زنها و قمه کشان ... کشده مرده های رپ و دانسینگ . یا، یک ملیون
امضاء کنندهگان یا ( like ) زدنهای اینترنتی ... یا، ملا لغتیهای مارکسیست لنینیستی و
انور خوجه ای ... و زپرتیهای فسیل سیاسی.. ! من یکی را که دیوانه کرده ...شمارا
نمیدانم...! اما
بدبختی ... یک یا دوتا نیست ....! از این و آن ... فقط نیست . همین هفتهء گذشته ، از
طریق همین صفحهء پژواک \ آزادی . عدالت & حقوق بشر برای ایران . سوالی را مطرح
نمودم، که جز چند حرف یا کلمه ، پاسخی بیشتر نیاز نداشت. سوالی درجهت آسیب شناسی
و پیدا کردن راه _ حلی ، برآمده از نظر و تفکر شما گرامیان.اما، ای دریغ از یک پاسخ .
ای دریغ از یک گوشهء چشمی از طرف شما عزیزان و هموطنانم !!! در صورتیکه اگر
نوشته بودم :( بالای چشم فلان شخص ، ابروست ...) ! حتما ، دهها و صدها نفر ، کامنت
میگذاردند و اعتراض مینمودند . که چرا : ( نوشته بودم ، بالای چشم فلانی ابروست ) !!؟
به چه کسی میتوانم درد و دل کنم !؟ از چه کسی گله کنم !؟
ما هرچه میکشیم... از جهل . خودخواهی . ولنگاری . عوامفریبی . بی مسولیتی نسبت به
امور خویش و دیگرانیم.
دیوانه میشوم ، ازغم ملت بی پناهم ...از خودی و هموطنانی که در این بزنگاه _ حزن انگیز
و دهشت بار ... واخورده اند ... یا، گدایی میکنند حق خود را بهر طریق ...! و
چه بیهوده انتظار میکشد
وطن !!! و هموطنم .! از چه کسی .. و با چه کسی میتوان درد و دل کرد !؟
باید بر خود تکیه کرد و انتظار را کشت . در میان این اوضاع، بسیارند ...خودباوران
همیشه در کنارتان... با شما : پژواک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر