shayad chashman ma ra baz konad ...
این هم سندی دیگری از مدیریت اسرائیل بر حاکمان ایران
shayad chashman ma ra baz konad ...این هم سندی دیگری از مدیریت اسرائیل بر حاکمان ایران
این هم سندی دیگری از مدیریت اسرائیل بر حاکمان ایران
اشاره: مستند اخیر بی. بی. سی. پیرامون روابط ایران و اسرائیل با آن که بسیار محتاطانه تهیه شده بود تا تنها بر اساس “مستندات رسمی” و همزمان با کمترین چالش برای مقامات کشورهای مربوطه تنظیم شود، با این همه به پاره هایی از سرنخ هایی اشاره داشت که نگارنده در مجموعه مقالاتی که با عنوان “نقاب” پیش از این نگاشته بود و مقالاتی که پس از اخبار روابط پنهان کارتل برادران عوفر با حکومت کنونی ایران نوشت، بدان ها پرداخته و تحلیل شان کرده بود. نگارنده در آن مقالات، منابع و مستندات را یک به یک ذکر کرده است، لذا در اینجا قصد تکرار مکررات را ندارد و تنها مباحث اصلی را تحلیل می کند و اگر کسی بدنبال مستنداتشان است، می تواند در مقالات مذکور به دقت و با ذکر منابع و صفحات بیابد.
با جنگ زرگری ای که نظام کنونی حاکم بر ایران از ابتدای انقلاب درخصوص محو اسرائیل از صفحه روزگار راه انداخته بود، کمتر کسی تصور می کرد که آنان روابط مرکز- پیرامونی دارند و اسرائیل با ایران و منابع سرشار انرژی –که اسرائیل فاقد آن است و همواره در حسرت اش بوده- به مثابه یک کلونی و مستعمره رفتار می کند و انگل وار از آن می دوشد و چه بهتر که برای پوشاندن نقاب، شعارهای برعلیه اسرائیل هر چه بلدتر شود. این تازگی نداشت و شما افراد سالم اوائل انقلاب را که ضعف قدرت نداشتند و نمی خواستند به نام اسلام، عطش قدرت خود را سیراب سازند، می توانید ببینید که در همان زمان از تناقضات بین شعارها با رفتارهای عملی حاکم در خرید اسلحه از اسرائیل و قاچاق کالا گله داشتند و اظهار بهت می کردند (آیت الله پسندیده و نامه هایش اینک در سایت ها قابل دسترسی است). مهمتر از آن، اسناد مربوط به ماجرای ایران-کنترا که هم متن انگلیسی و هم ترجمه فارسی اش چاپ شده و در سایت ها نیز قابل دسترسی است و در آن ها می توان دریافت که به روشنی این مقامات اسرائیلی هستند که پس از تحریم ایران توسط کارتر، نخست خود پنهانی به ایران سلاح های دسته دوم شان را می فروشند و سپس مقامات آمریکایی را متقاعد می سازند که برای آزادی گروگان ها، باید به ایران سلاح بفروشند و به محض واریز مبلغ توسط ایران به فاصله تنها چند ساعت، گروگان های آمریکایی در لبنان آزاد می شوند و گروگان های سفارت آمریکا در ایران را نیز می گذارند تا پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا صورت گیرد و آن هم بدین منظور که کارتر نتواند دوباره رئیس جمهور آمریکا شود.
نکته جالب تر آن که، به ظاهر در ابتدای انقلاب ایران به حامی فلسطینیان بدل می شود و کارتر نیز که از همه ریاست جمهوری های آمریکا روابط بهتری با فلسطینیان داشت، بسیار سعی کرد تا مسئله گروگان ها را از طریق فلسطینیان مرتبط با ایران حل کند، اما هرگز چنین نشد و کارها توسط همان تیم امنیتی ای صورت گرفت که در زمان شاه در نهادهای امنیتی و به خصوص ضداصلاعات رژیم پهلوی بودند و در اسرائیل دوره های امنیتی شان را دیده بودند و حالا (۲۷ دی ۱۳۵۷؛ یعنی درست یک روز پس از خروج شاه از ایران که پیداست جلسه از قبل هماهنگ شده بود) در خدمت (!) انقلاب بودند تا کشور را در فقدان نهادهای امنیتی اداره و مدیریت کنند و حسابی توبه کرده بودند و آن هم چه توبه ای، به طوری که آماده بودند که با چند فتوای فقهی و شرعی، هر جنایتی را برای حفظ این مستعمره جدید بکنند و ملایان نیز می توانند دلشان خوش باشد که مملکت شان اسلامی است؛ چون در ملاء عام نماز می خوانند و روزه خواران را شلاق می زنند و دست می برند و سنگسار می کنند، به زور حجاب بر سر مردم می کنند و شعارهای اسلامی نیز که همه جا آویخته است و از رسانه های رسمی پخش می شود، و اگر کمی تحریک شان کنید با چند شعار ایدئولوژیک به راحتی مثل بچه ها بازی می خورند و به همسایه هایشان حمله می کنند و کافی است تا دست حکومتی ها را نیز در این چپاول شریک ساخت، دیگر چه سفره ای از این رنگین تر و دلپذیرتر و چه دستاورد منطقه ای افزون تر؟
اما اجازه دهید تا صریح ترین اظهارات مقامات اسرائیلی را نیز عیناً بیاورم تا جای هیچ شبهه ای باقی نماند:
روبرت دریفوس در کتاب «بازی های شیطانی» از قول گری سیک
بن مناش (مقامی امنیتی که در فیلم پخش شده از بی. بی. سی. نیز بخش بزرگی از مستندات توسط او فاش شد) می گوید که وقتی کارتر از فروش پنهانی سلاح توسط اسرائیل به حکومت انقلابی ایران مطلع شد، شخصاً از مناخیم بگین بخاطر فروش شان به ایران، گلایه کرد و خواست فروش به ایران متوقف شود. با توجه به افزایش مداوم سرزنش هاى کارتر، بگین بر آن شد که از ریگان براى رسیدن به ریاست جمهورى، حمایت کند. بن مناش ادامه داد: اسرائیلیها مىخواستند روابط خود را با رژیم جدید ایران گسترش دهند. آنان می گفتند: «ایران براى ما بسیار مهم بود. بنابراین، بگین بسیار نسبت به کارتر بى حوصله شده بود». افزون بر اختلافهاى استراتژیک بر سر ایران، بگین از سیاست حمایت از حقوق بشر کارتر و حمایتى که از این جهت از فلسطینیان مىکرد، ناراضى بود و آن را تهدیدى براى اسرائیل مىدانست. نظرهاى این اسرائیلى را داوید کمیچى، افسر اطلاعات – دیپلمات اسرائیلى، در کتاب خود، به نام « واپسین گزینش »، در باب تنش هاى شرق میانه، با صراحت، باز نوشته است. کمیچى افسر عالى رتبه موساد، مأمور وزارت امور خارجه، شرح مىدهد که کارتر چگونه اسرائیل را متقاعد کرد، سرزمین ها را به اعراب واگذار کند. از نظر اسرائیلیها، کارتر و مشاوران طراز اول او جانب فلسطینیها را برگزیده بودند. کمیچى مىنویسد: « بگین سر و کارش با سرقصابهاى قصابخانه دیپلماتیک، در واشنگتن، بود. اسرائیل از طرف کارشناسان شوراى امنیت ملى و خاورمیانه در وزارت خارجه، زیر فشارها قرار گرفته بود. آنها از حمایت دو رئیس جمهورى، کارتر و انور سادات رئیس جمهورى مصر برخوردار بودند. در ناگزیر کردن اسرائیل بر تخلیه سرزمینهاى اسرائیل، حتى بیت المقدس و تن دادن به استقرار یک دولت فلسطینى در آن سرزمینها، از حمایت این دو برخوردار بودند. این نقشه – که پشت سر اسرائیل و بدون اطلاعش تهیه شده بود – تقلاى منحصر به فرد دیپلماسى امریکا براى مفت معامله کردن با یک دوست و متحد، از راه فریب و فریفتارى، محسوب می شد.» بدینسان، حکایتى که بن مناش در باره تصمیم بگین بر قرار گرفتن در کنار ریگان، با همه دور از باور بودن، با توجه بوجود انگیزه، ممکن مىنماید. بگین انتخاب کارتر را براى دور دوم، تهدیدى براى امنیت ملى اسرائیل مىدید. همچنین، بگین یک رهبر سیاسى بود که از پذیرفتن خطرهاى استراتژیک باکى نداشت هرگاه تن دادن به آنها را براى منافع ملى اسرائیل حیاتى مىدید.
جالب تر این که بدانید، نماینده ای که از طرف ایران برای مذاکرات شرکت داشت شخصی به نام “قربانی فر” بود. او اینک –برخلاف آن زمان- شخصیتی کاملاً شناخته شده برای نه تنها مقامات امنیتی، بلکه همه سیاسیون و مقامات حتی دست چندم است. دلال معروف اسلحه و قاچاق و عامل مستقیم و نفوذی چندین سرویس اطلاعاتی به خصوص موساد که اسم او نه فقط در پرونده ایران که در بسیاری از پرونده های دیگر دلالی سلاح و قاچاق و ارتباط با عوامل اطلاعاتی سازمان های اطلاعاتی کشورهای مختلف در اسناد، خاطرات و مدارک از حالت محرمانه خارج شده به کرات آمده است. یعنی نماینده ایران، یک ایرانی عضو رسمی موساد بود که پیداست در مذاکرات برای منافع چه کسی سخن می گفت!
چنان که فردوست در خاطرات خود که در پس از انقلاب به چاپ رسیده، آورده است، آنان تیم های اطلاعاتی خود را برای دوره هایی چون ضدبراندازی و خط خوانی و غیره این اواخر سلطنت پهلوی، دیگر به انگلیس و آمریکا نمی فرستادند و آن ها به اسرائیل می رفتند و شاخه موساد در ایران با نام زیتون فعالیت داشت. چنان که فردوست می گوید، ام. آی. ۶ و موساد برخلاف سی. آی. ای که دستگاهی عریض و طویل امنیتی در قالب شبکه های گسترده و مرتبط با هم می ساخت، تمایلی به این ساختار سازمانی نداشتند و آنان تیم هایی در قابل هسته های مستقل و غیرمرتبط و حتی غیرمطلع از هم می ساختند. به همین سبب فردوست می گفت، برخلاف شبکه های دیگر جاسوسی، او از بسیاری از هسته های مستقل موساد در ایران خبر نداشت و حتی این هسته ها نیز از همدیگر مطلع نبودند و مستقیم از اسرائیل دستور می گرفتند! این اختفاء به همراه نفوذی هایی که در گروه های اسلامی پیش از انقلاب فرستاده بودند، باعث شد تا موساد جایگزین سی. آی. ای در سازمان های اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی بعد از انقلاب ایران شود. به خصوص که سازمان ضد اطلاعات و دفتر اطلاعات ویژه رژیم نیز که توسط فردوست مدیریت می شد، بر سازمان ساواک و سایر نهادهای امنیتی تسلط کامل داشت و فردوست به کمک ضد اطلاعات دوره دیده در موساد توانسته بود، ساواک را بیکاره و کاملاً ناتوان سازد. از سویی دیگر، کمک گرفتن از فردوست برای دوران انقلاب بسیاری ناشیانه و کودکانه می نماید، اما باید دانست که وقتی بسیاری از نیروهای جوان انقلاب نسبت به توانایی اداره کشور پس از انقلاب توسط خودشان بسیار خوش بین بودند، در مقابل انقلابیون باتجربه تر و به خصوص آیت الله خمینی بدان اعتقادی نداشتند. چنان که در ابتدای انقلاب در کارها و مسئولیت های دولتی بسیاری از آنان را نگمارده و اصطلاحاٌ برای کارآموزی فرستاده بودند. مسائل امنیتی بسیار پیچیده تر است و به همین دلیل بود که آیت الله خمینی به آنان گفته بود: شما نمی توانید حتی یک نانوایی را اداره کنید. پس کارهای امنیتی به فردوستی داده شد که مدعی بود ملی گرایی است که از فساد پهلوی بیزار است و یک شبه توبه کرده تا دربست در خدمت نظام و مملکت باشد!!
تیم ضد اطلاعات فردوست به سرعت تیم اطلاعاتی از انقلابیون برای سازمان های اطلاعاتی حکومت درست کرد، اما آنان بازیچه های او و تیم حرفه ای ضد اطلاعاتی زیردست فردوست بودند که خواسته های تجویزی موساد را توسط تعدادی مقام اطلاعاتی ارزشی که به سختی سوادی در حد دیپلم داشتند، اجرا می کردند؛ یعنی همان طرحی که در اواخر سلطنت پهلوی فردوست برای ساواک ایران داشت و افسران تحصیل کرده را از ساواک بیرون کرد. چون آنان تحلیلگر نمی خواستند تا برایشان مزاحم شود، بلکه تعدادی دست به فرمان می خواستند تا با چند حکم شرعی و فقهی هر کار و حتی جنایتی که آنان می خواهند بکنند: وضوء بگیرند، بعد شکنجه دهند! اعدام کنند، سپس وقیحانه پول تیر بگیرند!! و دست به هر جنایتی بزنند تا نظامی که اسلامی خوانده می شود، حفظ شود!!!
بد نیست بدانید که ارتباط موساد با رهبران ایران به قبل از انقلاب برمی گردد:
«خانم بن دوید همسر یکی از رهبران یهودی اسرائیل و یکی از روحانیون بسیار متدین کلیمی که با خمینی ۱۵ سال قبل از انقلاب ایران در تماس و رابطه بود. از آنجایی که این مقام بلند پایه اسرائیلی فوت کرده بود، لذا همسرش خانم بن دوید به دیدار خمینی در فرانسه میرود. البته خانم بن دوید بخاطر یک دیدار دوستانه به فرانسه و دیدن خمینی نرفته بود، بلکه از طرف دولت اسرائیل و (شخص مناخیم بگین) نخست وزیر اسرائیل به دیدار خمینی می رود.
خانم بن دیوید پس از بازگشت از دیدار با خمینی به اسرائیل در طی یک گزارش به دولت اسرائیل و شخص نخست وزیر (مناخیم بگین) اعلام می کند که حذف خمینی برای اسرائیل سودمند نبوده، بلکه برعکس وجود خمینی می تواند فواید بسیاری برای اسرائیل به همراه داشته باشد و . . .
خانم بن دیوید در سال ۱۹۸۰ یعنی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ با یک پاسپورت فرانسوی وارد ایران و تهران می شود؛ حتی درست همان زمانی که ایران درگیر جنگ با عراق بود و ایران وارد معاملات خرید اسلحه از اسرائیل شده بود، ایرانیان کلیمی که از ایران گریخته بودند، بسیاری از آنها به ایران بازگشته و آنانیی که اموالشان مصادره شده بود، اموال خود را پس گرفتند و ظاهراً این اقدامات پیرو توافق های بین ایران و اسرائیل انجام گرفته بود.
جیمی کارتر قبل از بحرانی تر شدن اوضاع حکومت شاه و در ابتدای شروع حرکت انقلابیون در ایران از اسرائیل خواسته بود که خمینی را ترور و حذف کنند، اما شاه ایران که ابتدا با انجام این طرح موافق بود، در نهایت با آن مخالفت کرد و مانع کار شد».
امروز فاش شده که مقامات اسرائیل طی تماس مستقیم تلفنی با شخص شاه، او را به شدت از این کار منع کردند و شاه نیز اگر با فرودست که آن زمان به او چون چشمان اش اطمینان داشت، مشورت می کرد، همان پاسخی را دریافت می کرد که روسای موساد به فردوست دستور داده بودند، یعنی منصرف ساختن وی از فکر ترور.
بد نیست بدانیم که در سال های پایانی حکومت شاه، روابط ایران و اسرائیل به سردی گراییده بود که دلایلی داشت. اسرائیل از بیماری شاه آگاه بود و دلتمردان اسرائیل اعتقاد داشتند که بیماری او بر روی تصمیمات سیاسی وی تاثیر گذار بوده است و شاه با همه نوع تصمیمات اسرائیل و آمریکا موافق نبود و این اسرائیل و دولتمردان آن را نگران کرده بود. در سال ۱۹۷۷ در اولین ماهی که مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل شد، او به ملاقات شاه می رود و پس از بازگشت در یک جمع خصوصی دلتمردان یهودی مدعی می شود که شاه از لحاظ فکری و تصمیم گیری دچار مشکل شده است.
از دلایل دیگر اختلاف میان شاه و اسرائیل صلح شاه با عراق بود. در سال ۱۹۷۷ شاه درگیر صلح با عراق بود که این مسأله برای اسرائیل زیاد جالب نبود. اسرائیل موافق صلح بین ایران و عراق و ملاقات شاه و صدام در الجزایر نبود. اسرائیل و عراق دو دشمن سرسخت برای هم بودند و اسرائیل می خواست که عراق همواره مشغول درگیری های مرزی خود با ایران باشد و نتواند همچون جنگ های گذشته اعراب و اسرائیل به اعراب کمک کند؛ به خصوص که تنها واحدهای زرهی عراق بودند که توانستند جلوی پیشروی بیشتر نیروهای اسرائیلی در ارتفاعات جولان را بگیرند. با انقلاب ایران نیز که دیدیم، جنگ ایران و عراق شروع شد و قرار بود تا رفع فتنه از جهان هم ادامه یابد که ظاهراً حضور و دخالت آمریکا در جنگ نفتکش ها با فشارهای اقتصادی مانع تداوم بیشترش شد.
ولی امروز که ایران و اسرائیل تا آستانه یک جنگ پیش رفته اند، پس چگونه این اتفاق با آن شواهد و اسناد قابل توضیح است؟ بسیاری جواب می دهند که تهدیدها جدی نیست و دو طرف وانمود به جنگ می کنند. اما سخت در اشتباه اند و هیچ گاه خطر جنگی منطقه ای و جهانی تا بدین حد جدّی نبوده است! پس اگر جنگ جدی است، چگونه آن تناقضات قابل توضیح اند؟ لازم است بدانیم که ما تصور می کنیم که همواره پس از جنگ و نابودی یک کشور، همه چیز آن از بین می رود و از نو برپا می شود که این امر حتی وقتی کشوری توسط دیگر کشورها اشغال شود، صادق نیست، چه به جای این که ویرانی با اشغال توأم نباشد. به عبارتی، پس از ویرانی بزرگ نیز باز نهادهای امنیتی باید توسط همین تیم اداره شود و باز مستعمره در دستان موساد خواهد بود و آمریکا و کشورهای غربی نیز به سبب اطلاعات جاسوسی ای که موساد در اختیارشان می گذارد و از آن طریق می توانند از پنهانی ترین تصمیمات در ایران باخبر شوند، ناگزیر به همکاری اند، چون موساد از ابتدای انقلاب هرگز به آمریکا و اروپا لو نداده که تمام نهادهای امنیتی و مهمترین عملیات خرابکاری و ترور رژیم توسط آنان سازماندهی و برنامه ریزی می شود و تنها وانمود کرده که در سیستم امنیتی ایران نفوذ دارد که خوب نفوذ در سیستم امنیتی دشمن نیز امری طبیعی است!
اما چرا اسرائیل بدنبال حمله به ایران و استارت جنگی منطقه ای است؟ پاسخ بسیار ساده تر از آن است که به نظر می رسد. چه چیز ایالات متحده را در قرن بیستم ناگهان به یک ابرقدرت بدل کرد و چگونه آمریکا توانست ابرقدرت هایی با سابقه دیرینه تسلط بر جهان در طول قرن ها با مستعمرات مختلف را در مدتی کوتاه پشت سر بگذارد؟ جواب مشخص است: دو جنگ ویرانگر جهانی اول و دوم. در جنگ اول جهانی که آمریکا با وجود اعلام جنگ برخی از کشورها بر علیه اش هرگز وارد جنگ نشد و در جنگ جهانی دوم نیز تا جای ممکن از جنگ به دور ماند تا به خاک اش حمله شد و سیاستمداران آمریکا توانستند با وجود ورود دیرهنگام به جنگ، کشورشان را از جنگ و ویرانی به دور دارند، در حالی که تمام اروپا، بخش اعظم آسیا و بخشی از آفریقا در جنگ غرق و ویران شد. اسرائیل به شکلی هدفمند بدنبال چنین سناریویی در منطقه است: جنگی چنان ویرانگر که تمامی دشمنان و کشورهای رقیب را در کام خود کشد و اسرائیل را که از کشورهای عربی عقب افتاده
آمریکا که از طریق سرویس های امنیتی خود به بخشی از همکاری پنهان اسرائیل با حکومت ایران آگاه است، وقتی دید نتانیاهو خیلی جوش می زند و در حضور نهادهای حامی اسرائیلی، فشار و تحریم و حمله به ایران را به عنوان گام های سریع در دستور کار قرار می دهد، یک نمونه کوچک از همکاری کارتل برادران عوفر با ایران را از طریق گذاشتن یکی از شرکت های وابسته برادران عوفر در لیست تحریم به جرم ارتباط با شرکت های تحریمی ایران، به دنیا نشان داد که خیلی فریادهای تندروهای اسرائیلی را جدی نگیرند. اساساً برداران عوفر کارتلی است از شرکت هایی که بیش از ۲۵ درصد از صنایع رسمی اسرائیل را تشکیل می دهد و دارای شرکت های متعدد غیررسمی در نقاط مختلف جهان که نقش واسطه را بازی می کنند تا روابطی از این دست بین کشورهای مختلف با اسرائیل پنهان بماند. اندکی بعد رسانه های خارجی از فروش قطعاتی مخابراتی اسرائیلی به حکومت ایران برای کنترل جنبش سبز توسط شرکتی اسرائیل با واسطه یک شرکت اروپایی خبر دادند. این سند نیز علاوه بر ارتباط “همواره با واسطه” دو رژیم، مدرکی دیگر بر آن است که اسرائیل به هیچ وجه نمی خواهد با یک انقلاب، نهادهای امنیتی در کنترلش در ایران را از دست بدهد و برای ماندن رژیم همه جور امکانات برای ترور مخالفان و سرکوب منتقدان، معترضان و جنبش های مدنی انجام می دهد. بزرگترین دشمن آن نیز اینترنت و شبکه های اجتماعی آن برای سازماندهی مبارزات مدنی است، که پس از سال ها استفاده از اینترنت در ایران، یک شبه اینترنت توسط چند عروسک امنیتی ایران به شکلی همزمان، جاسوس و دشمن اعلام می شود و وقتی نقشه شان برای حذف کامل اینترنت و جایگزینی اینترنتی ملی- امنیتی توسط رژیم به جای آن، نقش بر آب می بینند، بدنبال مدیریت بخش های حساس اینترنت می روند و چند روضه خوان را نیز که چیزی از جامعه و تحولات اش نمی شناسند – و نتیجه راهنمایی هایشان را اینک در سوریه می توانید ببینید که به قتل عام عمومی و جنگ داخلی کشیده شده است- چه رسد اینترنت، برای کنترل آن متقاعد ساخته اند که کمیته ای تشکیل دهند تا دولتی که ریاست اش مخالف کنترل بیشتر اینترنت است، خلع سلاح کند و مدیریت اش را از چنگ اش درآورند. مشابه این شورای های جدید را که در عرصه های مختلف اخیراً شکل گرفته تا عملاً نهادها و تصمیماتی که توسط دولت گرفته می شود، مناسب شان نیست، از چنگ آنان بیرون آورند، می توانید ببینید که محدود به حوزه اینترنت نیستند. باری، ارتباط دو رژیم هرگز به این موارد محدود نیست و شامل همه ابعاد مختلف اقتصادی، امنیتی، تجاری، نظامی و غیره می شود؛ آن هم از ابتدای انقلاب تاکنون و البته همواره با واسطه شرکت ها یا کشورهایی واسطه تا روابط و دودوزه بازی شان پنهان بمانند. ماجرای فروش سلاح آمریکا به ایران با واسطه گری اسرائیل، نمونه های کوچک اولیه بود و از ابتدای انقلاب که رژیم تحت تحریم و بعد فشارهای جنگ بوده، همین تیم امنیتی موساد، کار تأمین نیازهای اصلی رژیم را از طریق بازارهای جهانی، قاچاق می کرده است و البته ترور مخالفان رژیم در خارج را. قضیه بسیار ساده تر از آن است که در نگاه نخست به نظر می رسد و رژیمی که در همان یکی دو سال اول انقلاب توانایی تأمین امنیت حتی رهبران انقلاب را نداشته و آن ها یک به یک در کشور ترور شدند یا با بمب گذاری کشته شدند، چطور می تواند در خارج از کشور عملیات ترور مخالفان اش –شاپور بختیار، پسر اشرف پهلوی که طرح یک کودتا را داشت و در اروپا ترور شد و …- را با موفقیت انجام دهد؟ غیرممکن است و شما می توانید اینک ترورهایی که توسط سیستم های امنیتی جدید رژیم در خارج انجام شده ببینید که هیچ یک موفق نبوده و بعضاً حتی مضحک بوده است –کار با مواد منفجره را نمی دانستند و حین کار مواد در خانه منفجر می شود و با فرار از خانه، بمبی که یکی از آن ها پرت می کند، به درختی برخورد می کند و بر می گردد جلوی پای خود تروریست منفجر می شود (شبیه فیلمی کمدی است)- و سرویس های امنیتی جدید رژیم پس از چهار دهه هنوز نمی توانند یک عملیات موفق در خارج انجام دهند و تازه عوامل اصلی آن نیز شناسایی یا دستگیر شدند! ارتباطات نظامی دو رژیم نیز بسیار است و من تنها به چند موردی که درز کرده اشاره می کنم.
اسرائیل در زمان پیش از انقلاب، طرحی را از جنگنده ای داخلی در دستور کار قرار داد، با عنوان اریه. طراحی ها و اصلاحات از اریه ۱ به اریه ۳ رسید، اما مشکل آن بود که اسرائیل برای سرمایه گذاری در صنایع نظامی هوایی –همچون بسیاری از طرح های اسرائیل که برایشان بودجه کافی نداشت و همین یکی از اصلی ترین دلایلی بود که موساد دستور گرفت تا شاه ایران را سرنگون و بر نهادهای امنیتی و سپس اقتصادی و نظامی ایران تسلط یابد- بودجه کافی نداشت. برای جلب سرمایه گذاری نخست به سوی آمریکا متمایل شد و مذاکراتی را شروع کرد، اما مقامات آمریکایی از ترس ورود رقیبی جدید در عرصه تولیدات نظامی، حمایت از آن را نپذیرفتند. سپس طرح به حکومت شاه سابق ایران ارائه شد، اما چیزی نگذشت که انقلاب ایران روی داد. بسیاری فکر کردند که ماجرا تمام شد، اما تازه شروع شده بود. طرح آریه توسط طراحان اسرائیل تغییراتی کرد و با تکمیل به طرح هواپیمای جدیدی با نام “لاوی” (شیر) بدل شد. اسرائیل با چین مذاکراتی کرد و با مقامات و نظامیان چین برای تولید آن به توافق رسیدند. البته چین خود دارای طرح های متعدد نظامی بود و با محدودیت های بودجه نظامی طبعاً مایل بود، طرح های خود را اجرا کند، نه طرحی که توسط کشوری خارجی ریخته شده و طبعاً کشورهای متحد غربی شان می توانستند بدان دست یابند. پس باید انگیزه ای دیگر برای راه اندازی اش توسط چین پیش کشیده می شد: سرمایه گذاری در پروژه توسط کشوری ثالث و چین می توانست با طراحی اسرائیل و سرمایه کشوری دیگر، صاحب یک تکنولوژی طراحی و ساخت هواپیماهای جدید شود و با نقشی واسطه، ارتباط دو کشور همکار را پنهان سازد: یعنی ایران و اسرائیل. شما می توانید جنگنده j-10 را علاوه بر ارتش چین، در نیروی هوایی ایران نیز ببینید! پرواضح است که برای تقدیم چنین طرح هایی توسط چین به کشوری ثالث و آن هم کشوری که ظاهراً دشمن اسرائیل شمرده می شود، مقامات اسرائیلی اگر می خواستند، پیش شرط برای چینی ها می گذاشتند تا به ایران فروخته نشود، اما ایران سرمایه گذار آن بود و جنگنده ای که ساخت اسرائیل باشد، چون ارتش اسرائیل به نقاط قوت و ضعف اش واقف اند، نمی تواند خطری برای اسرائیل شمرده شود. شما می توانید لیست کشورهایی بزرگ فروشنده سلاح در جهان را ببینید که سال هاست بالاترین ارقام به چند ابرقدرت تعلق داشته و دارد که خریدها و فروش ها به همراه مبالغ و تعدادشان کاملاً مشخص اند، ولی در سال های اخیر کشور کوچک اسرائیل ناگهان به یکی از آن فروشندگان بزرگ بدل شده، در حالی که اقلام کوچک فروش به ترکیه و هند و چین، نمی تواند توضیح دهنده بقیه مبالغ فروشی باشد که مقصد کشور فروشنده مشخص نیست! این پازل زمانی تکمیل می گردد که دریابیم، اتفاقاً اقلام سلاح های بیشمار خریداری شده از خارج توسط ایران نیز که در تلویزیون رژیم تحت عنوان تولیدات داخلی ذکر می شود، مشخص نیست. بسیاری از اقلامی را که امروزه می شنوید، گم شده و چندین میلیارد درآمد نفتی مشخص نیست، برای همگان مشخص نیست و برای مقامات امنیتی و برخی از بالاترین مقامات ایرانی کاملاً مشخص است که سکوت کرده اند و برای رد گم کنی، چند نفر را گرفته و محاکمه می کنند. بله، اسرائیل از طریق فروش سلاح های قاچاق به ایران عملاً به یکی از بزرگترین فروشندگان سلاح در جهان بدل شده است!! مبالغ رسمی کمک های آمریکا به اسرائیل را اگر مطالعه کنید، در می یابید که در دشوارترین شرایط به سختی به دو میلیارد دولار می رسد و تازه در ازاری آن انتظار انعطاف از اسرائیل در برخی از مواضع اش دارد، اما میلیاردها ثروت گم شده در ایران، آیا آنقدر وسوسه کننده نیست که اسرائیل رژیمی را سرنگون سازد و رژیمی دیگر را به جایش بنشاند؟! شاه ایران به سبب نقش منطقه ای که برای آمریکا و رصد فعالیت های هسته ای شوروی سابق در قزاقستان ایفاء می کرد، همواره قراردادهایی طلایی برای ایران رقم می زد – که همان ها رژیم را در مقابل عراق حفظ کرد- و همواره نیز مبالغ مشخص بود و اگر مواردی دزدی بین دربار بود، قابل شناسایی بودند، اما در رژیم جدید اصلاً هیچ کس نمی داند که چه میزان کالای قاچاق از اسکله های غیرقانونی و به دور از کنترل دولت، مبادله شدند و می شوند و کنترل روی همه این مواردی را که مشخص نیست، همواره نهادهای امنیتی ایران تحت دلایل امنیتی – مثل ورود سلاح از اسکله های غیرمجاز- وتوی اش کرده و می کنند و هر کسی که بخواهد کمی پررویی کند و دست رویشان بگذارد و فاقد بصیرت کافی باشد، یا دوزاری اش خیلی کج باشد، می رود همان جایی که بقیه شهدای انقلاب رفتند!؟ حال می خواهد در هر مقامی که باشد و البته یک مراسم باشکوه نیز هر ساله برایش برگزار می شود و در آن دنیا هم همه چیز را می فهمد و دوزاری اش قشنگ می افتد و کاملاً به بصیرت می رسد!!
حالا اجازه دهید، تا کمی عقب بکشیم و با چشم اندازی وسیع تر به اسرائیل و اهداف اش در پدید آوردن جنگی منطقه ای و ترجیحاً جهانی دست یابیم: اسرائیل اگر هدف اش نابودی مراکز هسته ای و موشکی ایران است، در همین چند سال اخیر ثابت کرده که آن را می تواند بدون جنگ و با عملیات خرابکاری با وجود بالاترین شرایط امنیتی چنان تمیز انجام می دهد که اهداف با تیم های متخصص پودر شوند و به آسمان روند و حتی یک سرنخ را نیز نتوانند بیابند. پس اگر اسرائیل هدف اش نابودی سلاح های کشتار جمعی و مراکز هسته ای باشد، باز می تواند، اما اتفاقاً رادیو اسرائیل مدعی شده که نخست وزیر تندرو اسرائیل خودش دستور توقف حملات پنهان را صادر کرده است! اما چرا؟ آن هم وقتی عملیات تا این حد موفق بوده اند؟ چون موساد برای گرفتن مجوز عملیات تروریستی از مقامات ایرانی، به خرابکاری آنقدر ادامه داد که تأییدیه را از آنان بگیرد
در یک کلام: اسرائیل می خواهد آغازگر نبردی باشد که چون طعمه ای بقیه کشورهای منطقه و آمریکا را به جنگ با ایران بکشاند و همان گونه که آمریکا طی جنگ های بزرگ گذشته از رقبایش پیشی گرفت، با ویرانی کشورهای ثروتمند منطقه و حتی ترجیحاً ضربات کاری به آمریکا که تنها کشوری در جهان است که می تواند خواسته هایش را به اسرائیل تحمیل کند و به خصوص اعراب که پول های بسیاری برای فلسطین ها خرج می کنند، خود در شرایطی امن از دیگران پیشی بگیرد. همان سلاح هایی را که با مبالغی کلان به ایران فروخته طی جنگ نابود کند؛ چون زمانی برای صلح و زمانی برای جنگ (بنا به گفته مقامات اسرائیلی) و زمانی برای فروش و زمانی برای نابودی شان است! اما جنگ با ایران به اسرائیل هم ضربه می زند؟ درست است، ولی طبق برآوردهای اسرائیل که اخیراً وزیر دفاع اسرائیل اعلام کرده، تلفات شان کمتر از ۵۰۰ نفر است. آیا این میزان تلفات برای ظهور ابرقدرتی جدید هزینه زیادی است؟ بی شک کشتگان اسرائیلی اگر از این طرح خبر داشتند، حتماً (!) داوطلبانه چنین می کردند! ولی مقامات ایرانی از تلفاتی بسیار بیش از این سخن می گویند! مقامات ایرانی زمانی متوجه ماجرا می شوند که دیگر خیلی دیر شده است، همان گونه که در تولید موشک قاره پیما دچار توهم شدند و حتی آن را نتوانستند آزمایش کنند و چیزی نمانده بود که خود کشته شوند. اساساً درک این قضایا برای چند آخوند و پاسدار بی سواد ورای تصورشان است و آن ها در شعارهای انقلابی و بازی های ظاهری چنان غرق اند و منافع مردم شان را قربانی می کنند که حقیقتاً از بهترین متحدان رسمی اسرائیل بیشتر به آن سود می رسانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر